قلاچ

لغت نامه دهخدا

قلاچ. [ ق ُل ْ لا ] ( ترکی ، اِ ) برجستن اسب. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جستن اسب و راه جسته جسته رفتن آن. ( آنندراج از فرهنگ وصاف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جستن اسب و راه جسته جسته رفتن آن .

فرهنگ معین

(قُ لّ ) [ تر. ] (اِ. ) جستن اسب و راه جسته جسته رفتن آن .

گویش مازنی

/ghpllaach/ جرعه

پیشنهاد کاربران

قلاچ /ghol�ch/ در برخی لهجه های استان کرمان مانند لهجه زرندی به معنی بهم ریخته، بدترکیب و بدریخت است.
مثلا اگر بگویند �فلانی آدم قلاچی است� بدین معنیست که بدترکیب و بدقیافه است.