واژه قلاش. [ ق َ ] ( ع ص ) پستک ترنجیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . الصغیر المنقبض. ( اقرب الموارد از ابن عباد ) .
قلاش. [ ق َل ْ لا ] ( ص ) زیرک حیله گر. این کلمه فارسی است زیرا در کلام عرب شین پس از لام وجود ندارد. ( اقرب الموارد ) . مردم بی نام و ننگ و لوند و بی چیز و مفلس و ازکائنات مجرد را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) . مکار و میخواره و باده پرست و خراباتی و مقیم در میکده. ( ناظم الاطباء ) . دزی ( ج 2 ص 395 ) نویسد: قلاش فارسی به معنی حیله گر و مزور. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
... [مشاهده متن کامل]
سِرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو
دیده بینا نداری راه درویشان مبین
منبع. لغت نامه دهخدا
در این دو کتاب گفت شده واژه ی قلاش عربی هست.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
منبع. لغت نامه دهخدا
و فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
مکار حیله گر
منو میگه
کی کلک زدم ماموت
پولاتو خوردم؟
من الکی گفتم میوه اونقد زیاد هست که نگو
من هوس لباتو کرده بودم
تویی که خسیس بازی در میایی 🥹
من بشینم گریه کنم از دوری تو
اسم رو من میزاری هیم
... [مشاهده متن کامل]
اینقد که من تو رو دوست یه بوسه بمن نمیرسه؟
هیم
تازه تبم کرده بودم واست خبر نداری
این چه وضعشه بهم محبت نمیکنی
منو میگه
کی کلک زدم ماموت
پولاتو خوردم؟
من الکی گفتم میوه اونقد زیاد هست که نگو
من هوس لباتو کرده بودم
تویی که خسیس بازی در میایی 🥹
من بشینم گریه کنم از دوری تو
اسم رو من میزاری هیم
... [مشاهده متن کامل]
اینقد که من تو رو دوست یه بوسه بمن نمیرسه؟
هیم
تازه تبم کرده بودم واست خبر نداری
این چه وضعشه بهم محبت نمیکنی
قلاش واژه ای تورکی است که به چم کلک باز و حیله گر می باشد واژه نامه معین و شاهمرسی
قلاش مانندپهپادیک جمله است به معنی قلدر لات شرور وفرمول پهپاد وشهپاد ازروی این سه واژه قلاش کلاش وکلجدق ساخته شده است
کنایه از :
" آدم بیکاره "
فرهنگ معین
قلاش
( قَ لّ ) [ تر. ] ( ص . ) کلاش . ۱ - بیکاره، ولگرد. ۲ - باده پرست، مفلس . ۳ - حیله گر.
*همانطور که فرهنگ معین اشاره کرده این واژه ترکی است*
. قلّاش ( ترکی ) :
= قالاش= قاللاش = قاللا ( قاللاماق = مسخره کردن ، هرزگی کردن ) = مفلس ، بدنام ، حیله باز ؛ از همین ریشه قاللاق ( = مسخره گی ، شوخی ) ،
... [مشاهده متن کامل]
قاللاغا قوْیماق = مسخره کردن.
قلاش: آنکه با سماجت از مردمان مال بستاند ، کلّاش
( ( سرّ قلاّشان ندانی گرد قلاشان مگرد
دیدهٔ بینا نداری راه درویشان مبین ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 445. )
اگر کلاش را با قلاش هم معنی بدانیم ، به معنی حقه باز لاف زن و کسی که با لاف زدن و بلوف سعی در خودنمایی و رسیدن به هدف خود است
بفتح قاف و تشدید لام بمعناى حیله گر ، رند ، بی چیز
و بفتح قاف بمعنای خرد و پست
رباعی ( قلاش )
رندی ز ازل چو کار ما مستان شد
عیاری و قلاشی ما دستان شد
از عُجب و غرور زاهدان گر دوریم
بدنامی ما مزاح این پَستان شد
رافض
. . . . . . . . . .
از عُجب و غرور و زهد، ما معزولیم
... [مشاهده متن کامل]
با رندی و بد مستی خود مشغولیم
از ریب وریا بهره نبردیم و هنوز
در دیر خرابات بدان مقبولیم
می خوار، حقه باز
قلاش: در زبان مازنی شکافتن، و از هم باز شدن را "قلاش" میگویند. "انار قلاش بهیته!" انار شکافته شده!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)