قلاج


معنی انگلیسی:
fathom

لغت نامه دهخدا

قلاج. [ ق ُل ْ لا ] ( ترکی ، اِ ) به زور کشیدن کمان. ( آنندراج ). ناظم الاطباء به تخفیف لام ضبط کرده و معنی کند: کشش کمان به زور و قوت. ( ناظم الاطباء ). || مقدار درازی هر دو دست. ( آنندراج ) :
چون پنجه به قلاج زدی سوی کمانها.
طغرا ( از آنندراج ).
|| در تداول ، پک سخت به قلیان و جز آن زدن.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کشش کمان بزور و قوت ۲ - واحد طول معادل درازی هر دو دست باع باز ۳ - پک ممتد بچپق و مشتوک سیگار .

فرهنگ معین

(قَ ) (اِ. ) کلاغ ، قلاغ .

فرهنگ عمید

۱. کشش کمان به زور، به زور کشیدن زه کمان.
۲. امتداد و مقدار درازی هر دو دست.
۳. پک سخت و ممتد که به چپق بزنند و دود را حلقه وار از دهان بیرون دهند.

گویش مازنی

/ghalaaj/ کلاغ

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

قلاجقلاجقلاج
قلاج واژه ای تورکی است که از دو بخش قل به چم بازو و آج یا آچ از کار واژه آچماق به چم باز کردن درست شده و با هم به چم باز کردن بازوست در کمان کشیدن هم بازو باز می شود
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
ترکیب: ( اسم ) [ترکی] [قدیمی]مختصات: ( قَ ) ( اِ. ) آواشناسی:منبع: لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
قلاجقلاجقلاجقلاجقلاج
قلاج =به ضم ق
درزبان لکی وکردی به معنای //واحدی برای اندازه گیری طول است که دقیقا از نوک انگشت اشاره تا نوک انگشت شصت می باشد که ازوجب کوچکتراست . و حدود ۲۰سانتیمترمی باشد //,
از ۵تا ۶قلاج برابر است با یک متر
قُلّاج:واحد طول ، برابربا درازی هر دو دست .
نمونه:به قدوبرش نباید نگاه کرد که یک وجب وچهار قلاج هم نمی شود ( کلیدر، ج۶ص۱۷۷۱ )
محمدجعفر نقوی
قلاج: دود متراکم و حلقه ای، پک تند ودرست ودرمان به قلیان وسیگار ، نمونه: قلاج دودرا به درون ریه ها فرو کشید ( کلیدر, ج۶ص۱۵۹۸ )
محمدجعفر نقوی
قُلاّج :در تداول ، پک سخت به قلیان و چپق و جز آن زدن.
( ( دائی شکری متلک دائی رحمن را شنید. دائی رحمن راست میگفت. قلمکارش را دائی شکری گرفته بود. نمیشد زیر سبیلی درکرد. شکری قُلاّجی به چپق چوب نقره اش زد و با لحن گزنده ای گفت: ) ) ( صادق چوبک ، کفتر باز )
قُلّاج/ gholladj : حلقه دود.
مانند: . . . ، لب به نی گذاشت و خبره پک زد و دور را قلّاج قُلّآج از لوله های بینی اش بیرون داد و به شیدا رد کرد.
کلیدر
محمود دولت آبادی
قلاج. [ قُ ل لا ] ( ترکی، ا ) به زور کشیدن کمان. ( آنندراج ) . ناظم الاطباء به تخفیف لام ضبط کرده و معنی کند: کشش کمان به زور و قوت. ( ناظم الاطباء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

مقدار درازی هر دو دست. ( آنندراج ) :
چو پنجه به قلاج زید سوی کمانها
طغرا ( آنندراج )
در تداول، پک سخت به قلیان و جز آن زدن.
لغت نامه ی دهخدا
زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی
قلاجgollaj [تر] ( ا. ) ( گفتگو ) پک محکم و ممتد به سیگار و چپق و مانند آن
فرهنگ بزرگ سخن
حسن انوری
انتشارات سخن

قُلاج/ gholladj : حلقه ی دود.
مانند: بابقلی بندار سیگاری به سر نی زد، روشن اش کرد و دودش را قلاج قلاج بیرون داد و گفت: . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی