قُلّاج:واحد طول ، برابربا درازی هر دو دست .
نمونه:به قدوبرش نباید نگاه کرد که یک وجب وچهار قلاج هم نمی شود ( کلیدر، ج۶ص۱۷۷۱ )
محمدجعفر نقوی
قلاج: دود متراکم و حلقه ای، پک تند ودرست ودرمان به قلیان وسیگار ، نمونه: قلاج دودرا به درون ریه ها فرو کشید ( کلیدر, ج۶ص۱۵۹۸ )
محمدجعفر نقوی
قُلاّج :در تداول ، پک سخت به قلیان و چپق و جز آن زدن.
( ( دائی شکری متلک دائی رحمن را شنید. دائی رحمن راست میگفت. قلمکارش را دائی شکری گرفته بود. نمیشد زیر سبیلی درکرد. شکری قُلاّجی به چپق چوب نقره اش زد و با لحن گزنده ای گفت: ) ) ( صادق چوبک ، کفتر باز )
قُلّاج/ gholladj : حلقه دود.
مانند: . . . ، لب به نی گذاشت و خبره پک زد و دور را قلّاج قُلّآج از لوله های بینی اش بیرون داد و به شیدا رد کرد.
کلیدر
محمود دولت آبادی
قلاج. [ قُ ل لا ] ( ترکی، ا ) به زور کشیدن کمان. ( آنندراج ) . ناظم الاطباء به تخفیف لام ضبط کرده و معنی کند: کشش کمان به زور و قوت. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
مقدار درازی هر دو دست. ( آنندراج ) :
چو پنجه به قلاج زید سوی کمانها
طغرا ( آنندراج )
در تداول، پک سخت به قلیان و جز آن زدن.
لغت نامه ی دهخدا
زیر نظر دکتر محمد معین و دکتر سید جعفر شهیدی
قلاجgollaj [تر] ( ا. ) ( گفتگو ) پک محکم و ممتد به سیگار و چپق و مانند آن
فرهنگ بزرگ سخن
حسن انوری
انتشارات سخن
قُلاج/ gholladj : حلقه ی دود.
مانند: بابقلی بندار سیگاری به سر نی زد، روشن اش کرد و دودش را قلاج قلاج بیرون داد و گفت: . . .
کلیدر
محمود دولت آبادی