قلائد

لغت نامه دهخدا

قلائد. [ ق َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ قلادة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قلادة شود.
- ام القلائد ؛ میانکک زرین در گردن بند. ( مهذب الاسماء ).
- قلائدالخیل ؛ کنایه از بزرگواران. گویند: نساء بنی فلان قلائدالخیل ؛ ای هن کرام ، زیرا جز اسب پیشرو نجیب را قلاده به گردن ننهند. ( اقرب الموارد ).
- قلائدالشعر ؛ باقیمانده از شعر بر زمانه. ( منتهی الارب ).اشعاری که بر روزگار بماند و به خاطر نفاستی که داردهمواره محفوظ باشد و فراموش نگردد. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

قلاده گردن بند ها گلوبندها : و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلی است ...

فرهنگ معین

(قَ ئِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قلاده .

پیشنهاد کاربران

ﻗﻠﺎﺋِﺪ :قربانی نشان دار، ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺗﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺣﺞ، ﺑﺎ ﺁﻭﻳﺨﺘﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻳﺎ ﺩﺍﻍ ﺯﺩﻥ، ﻋﻠﺎﻣﺖ ﺩﺍﺭ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺳﻚ ﺣﺞ، ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ در ضمن
هَدْیْ : قربانی بی نشان، ﺣﻴﻮﺍﻥ ﺑﻲ ﻧﺸﺎﻧﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺩﺭ ﺣﺞ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ.

بپرس