قفیل
لغت نامه دهخدا
قفیل. [ ق ِف ْ فی ] ( ع اِ ) گلاب. ( اقرب الموارد ). رجوع به قَفیل شود.
قفیل. [ ق َ ] ( اِخ ) موضعی است ( منتهی الارب ) در سرزمین طی. زیدبن خیل در شعر خود که آن راپیش از مرگش سروده از آن یاد کند. ( معجم البلدان ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید