قفول. [ ق ُ ] ( ع مص ) بازگشتن ازسفر. ( منتهی الارب ). بازگشتن ، یا از سفر به خصوص بازگشتن. ( اقرب الموارد ). || بازگرداندن. ( اقرب الموارد ). || خشک گشتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). باریک اندام گشتن و خشک شدن. || قفل کردن در. ( اقرب الموارد ). || برانگیخته شدن به گشنی کردن. || اندازه کردن چیزی که چندان است. || نگاه داشتن گندم را تا به گرانی فروشند، و فراهم آوردن. ( منتهی الارب ). قفول. [ ق ُ ] ( ع اِ ) ج ِ قُفل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قفل شود.