قفوف

لغت نامه دهخدا

قفوف. [ ق ُ ]( ع مص ) خشک شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). خشک شدن چنانکه در گیاه و جامه. ( اقرب الموارد ). || برخاستن موی بر تن از ترس. || سیم دزدیدن میان انگشتان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس