قفو
لغت نامه دهخدا
قفو. [ ق َف ْوْ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان ).
قفو. [ ق ُ ف ُوو ] ( ع مص ) به همه معانی رجوع به قَفْو شود.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۵(بار)
(بر وزن فلس) در پی آمدن. گویند:«قَفااَثَرَهُ قَفْواً: تَبَعَهُ» تَقِفْیَة تابع کردن و کسی را در پشت سر دیگری قراردادن است. اصل قفو از قفا(پشت گردن) است . به موسی کتاب دادیم و از پی او پیامبرانی فرستادیم. . طریقهها و شریعتهاست. * . یعنی تبعیت و پیروی مکن از آنچه نمیدانی. معنی آیه در «فؤاد» گذشت.
(بر وزن فلس) در پی آمدن. گویند:«قَفااَثَرَهُ قَفْواً: تَبَعَهُ» تَقِفْیَة تابع کردن و کسی را در پشت سر دیگری قراردادن است. اصل قفو از قفا(پشت گردن) است . به موسی کتاب دادیم و از پی او پیامبرانی فرستادیم. . طریقهها و شریعتهاست. * . یعنی تبعیت و پیروی مکن از آنچه نمیدانی. معنی آیه در «فؤاد» گذشت.
wikialkb: ریشه_قفو
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید