قفندر

لغت نامه دهخدا

قفندر. [ ق َ ف َ دَ ] ( ع ص ) زشت پیکر ناخوش دیدار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قفدر شود. || درشت سخت سر. ( منتهی الارب ). شدیدالرأس. ( اقرب الموارد ). || خردسر. || سطبرپا. || کوتاه بالا گرداندام. || سپید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

مرغیست که چهل روز بر در خانه ی مرد بی غیرت می نشیند و فریاد می کند که: � خدا غیور است و صاحب غیرت را دوست دارد �
پیامبر ( ص )

بپرس