قفعه

لغت نامه دهخدا

( قفعة ) قفعة. [ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) زنبیل خرد بی گوشه از برگ خرما، یا خنور خرما، یا آوندی است گرد که در آن خرمای تر و جز آن چینند. ( منتهی الارب ). شی کالزبیل من خوص بلا عروة، و قیل قفة واسعةالاسفل ضیقةالاعلی ، و قیل جلة التمر، و فی اللسان «الجلة بلغة الیمن یحمل بها القطن »، و قیل مستدیرة یجتنی فیها الرطب و نحوه. ( اقرب الموارد ). کوبین و زنبیل روغنگران. ( مهذب الاسماء ). دواره ای که روغن کشان در آن کنجد درکرده بر یکدیگر نهند چندانکه روغن روان گردد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ج ، قِفاع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد )، قَفَعات. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس