قفز
لغت نامه دهخدا
قفز. [ ق َ ف َ ] ( ع مص ) سپیدشدن دو دست اسب تا مرفق بدون پا. ( اقرب الموارد ).
قفز. [ ] ( اِ ) نبات کشوث است. ( تحفه حکیم مؤمن ). و رجوع به قفر شود.
پیشنهاد کاربران
قفز یعنی جستن از جاى بر جاى که آن را بگیرد یا خود را در آنجا بند کند و خود را از ان آونگان کند و معلق سازد. کلیات قانون ابن سینا ( ترجمه ) ، متن، ص: 186
جهید، پرید
پرید