گدائی که از پادشه خواست دخت
قفا خورد و سودای بیهوده پخت.
سعدی.
از آن تیره دل مردصافی درون قفا خورد و سر برنکرد از سکون.
سعدی.
دگر هرکه بربط گرفتی به کف قفا خوردی از دست مردم چو دف.
سعدی.
به خردی بخورد از بزرگان قفاخدا دادش اندر بزرگی صفا.
سعدی.
قفا خورند و ملامت کشند و خوش باشندشب فراق به امّید بامدادوصال.
سعدی.