قعم
لغت نامه دهخدا
قعم. [ ق َ ع َ ] ( ع مص ) بیمار گردیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). گویند: قعم الرجل قعماً؛ اصابه داء فقتله. ( اقرب الموارد ).
قعم. [ق َ ] ( ع اِ ) بانگ گربه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( مص ) فریاد کردن و بانگ برآوردن گربه. گویند: قعم السنور قعماً؛ صاح. ( اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید