قعقعه

لغت نامه دهخدا

( قعقعة ) قعقعة. [ ق َ ق َ ع َ ] ( ع مص )آواز دادن سلاح. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || دور کردن گاو را با گفتن قَعقَع. ( اقرب الموارد ). گاو راندن به لفظ قعقع. ( منتهی الارب ). || گردانیدن تیر قمار وقت باختن. || رفتن در زمین و جنبیدن. گویند: قعقعت عُمُدُهم ؛ به معنی کوچ کردند. و در مثل است : مایُقَعْقَعُ له بالشنان ؛در حق شخصی گویند که به سختیهای روزگار خوار و ذلیل نگردد و نترسد و باک ندارد به چیزهای بی حقیقت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قعقع القارورة؛ اراغ نزع صمامها من راسها ( ؟ ). ( اقرب الموارد ).

قعقعة. [ ق َ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) آواز سلاح و نحو آن. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). آواز سپر و سلاح و مانند آن. || بانگ دندان که وقت سخت خائیدن چیزی برآید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بانگ سبوی نزدیک آب پر شدن. ( مهذب الاسماء ). || آواز تندر و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آواز قَعقَع. ( اقرب الموارد ). || آواز پوست خشک. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ فارسی

حرکت دادن چیزی خشک که از آن صدابرخیزد، صدای برخورداسلحه

فرهنگ عمید

۱. صدایی که از حرکت دادن چیزی خشک برخیزد.
۲. صدای برخورد اسلحه.
۳. صدای دندان ها هنگام خاییدن چیزی.

پیشنهاد کاربران

بپرس