قعض

لغت نامه دهخدا

قعض. [ ق َ ] ( ع مص ) خمانیدن : قعض العود قَعْضاً؛ عطفه کما تعطف عروش الکرم و الهودج. || ( ص ) عود قعض ، ای مقعوض ؛ این وصف است به مصدر، چون : ماء غور، ای غائر. ( اقرب الموارد ). || العریش القعض ؛ الضیق ، و قیل المنفک. و صادلغتی است در معنی اخیر. ( اقرب الموارد از اصمعی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس