قعش
لغت نامه دهخدا
قعش. [ ق َ ] ( ع مص ) گرد آوردن و جمع کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || خمانیدن سر چوب به سوی خویش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): قعش رأس الخشبة؛ عطفه الیه. ( اقرب الموارد ). || شکستن و ویران کردن بنا و جز آن را. هدم بنا و غیر آن. از فتح یفتح است. ( منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید