قعاع

لغت نامه دهخدا

قعاع. [ ق ُ ] ( ع ص ) نیک تلخ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): ماء قعاع ؛ آب سخت تلخ سطبر. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). رجوع به قَعّ شود. و گویند قعاع آبی است که شورتر از آن نباشد و شکم شتران را بسوزاند. واحد و جمع در آن یکسان است. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس