قطیع

لغت نامه دهخدا

قطیع. [ ق َ ] ( ع اِ ) گله گوسفندان و ستوران و رمه گاوان. ج ، اَقطاع ، قُطْعان ، قَطاع ، اقاطع. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || تازیانه. ( منتهی الارب ). || تازیانه طرف شکسته. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || مانند و همتا. ( منتهی الارب ). نظیر و مثل. ( اقرب الموارد ): هو قطیعه ؛ ای شبیهه فی خلقه و قدره. ( منتهی الارب ).ج ، قُطَعاء. || شاخ که از آن تیر سازند. ج ، قُطان ، اَقْطِعة، قِطاع ، اَقْطُع، اَقاطِع، قُطُع، قُطُعات. || آنچه از درخت بریده شود و زود آتش گیرد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) قطیعالقیام ؛ آنکه بر نتواند خاست از پیری وضعف یا از فربهی. || امراءة قطیعالکلام ؛ زن کم سخن. خلاف سلیطه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

گله، رمه، دستهای ازگاویاگوسفند
( اسم ) ۱ - گله گوسفندان رمه گاوان جمع : اقطاع قطعان قطاع جمع الجمع : اقاطیع ۲ - تازیانه جمع : قطعائ ۳ - شاخی که از آن تیر سازند جمع : قطعان اقطعه قطاع ۴ - آنچه از درخت بریده شود و زود آتش گیرد ۵ - بخش اول شب ۶ - مانند همتا .

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. )۱ - گله گوسفندان ، رمة گاوان . ۲ - آن چه از درخت بریده شود. ۳ - بخش اول شب . ۴ - همانند، همتا.

فرهنگ عمید

۱. [جمع: اَقطاع و قِطاع، جمع الجمع: اقاطیع] دسته ای از گاو یا گوسفند، گله، رمه.
۲. قسمت اول شب.
۳. [جمع: اقاطع] آنچه از درخت بریده شود، شاخۀ درخت.
۴. نظیر، همتا.

پیشنهاد کاربران

بپرس