قطیب

لغت نامه دهخدا

قطیب. [ ق َ ] ( ع ص ) آمیخته. ممزوج : شراب قطیب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قطیب. [ ق َ ]( اِخ ) نام اسب صردبن حمزه یربوعی. ( منتهی الارب ).

قطیب.[ ق ُ طَ ] ( اِخ ) نام اسب سابق صرد. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس