قطع
/qat~/
مترادف قطع: انقطاع، برش، جدایی، فک، بریده، جدا، گسسته، گسیخته، بریدن، گسستن، گسیختن، بریدگی، گسیختگی، قطعه، اندازه، قالب، یقین
متضاد قطع: وصل
برابر پارسی: بریدن، جداکردن، گسستن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع قطعه .
فرهنگ معین
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - برش ، پاره . ۲ - اندازة طول و عرض چیزی . ۳ - جزم ، یقین .
فرهنگ عمید
۲. متوقف شدن.
۳. قطع شده.
۴. اندازۀ طول و عرض.
۵. (ادبی ) در عروض، اسقاط یک حرف از آخر و تد مجموع چنان که از مستفعلن مستفعل باقی بماند و مفعولن به جایش بگذارند.
۶. پیمودن، طی کردن.
* قطع کردن: (مصدر متعدی ) بریدن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر.
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] قطع، اعتقاد جازم نسبت به یک چیز است.
قطع، در لغت به معنای بریدن و انکشاف کامل و نیز به معنای علم و یقین است.عالمان اصولی معمولا تعریف روشنی از قطع ارائه نداده و مفهوم آن را روشن فرض کرده اند؛ از این رو، در بسیاری از کتاب های اصولی، یا تعریفی از آن ارائه نشده، یا به آثار آن تعریف شده است.به هر حال، قطع عبارت است از: «اعتقاد جازمی که در نظر قاطع با واقع مطابق است»؛ بنابراین، شخص قاطع به درستی یا به غلط واقع را برای خود مکشوف می داند و به هیچ وجه احتمال خلاف در قطع خویش نمی دهد.
تعریف علم
با توجه به این که « علم » عبارت است از «اعتقاد ثابت مطابق با واقع»، معلوم می شود که علم اخص از قطع است و به همین دلیل، قطع را شامل علم، جهل مرکب و اعتقاد تقلیدی می دانند. در بعضی از کتاب های اصولی، قطع با علم و یقین مترادف دانسته شده است، اما محققان نظر اول را برگزیده اند.
نکته اول
با این که محققان اصولی تعریف بالا را برای قطع پذیرفته اند، اما در عمل، ظن اطمینانی را نیز جزء علم به حساب آورده اند، و از آن جا که علم، اخص از قطع است، با نام قطع عادی یا عرفی از آن بحث نموده اند.براساس این، قطع، به قطع حقیقی و قطع عرفی تقسیم شده است.
نکته دوم
...
قطع، در لغت به معنای بریدن و انکشاف کامل و نیز به معنای علم و یقین است.عالمان اصولی معمولا تعریف روشنی از قطع ارائه نداده و مفهوم آن را روشن فرض کرده اند؛ از این رو، در بسیاری از کتاب های اصولی، یا تعریفی از آن ارائه نشده، یا به آثار آن تعریف شده است.به هر حال، قطع عبارت است از: «اعتقاد جازمی که در نظر قاطع با واقع مطابق است»؛ بنابراین، شخص قاطع به درستی یا به غلط واقع را برای خود مکشوف می داند و به هیچ وجه احتمال خلاف در قطع خویش نمی دهد.
تعریف علم
با توجه به این که « علم » عبارت است از «اعتقاد ثابت مطابق با واقع»، معلوم می شود که علم اخص از قطع است و به همین دلیل، قطع را شامل علم، جهل مرکب و اعتقاد تقلیدی می دانند. در بعضی از کتاب های اصولی، قطع با علم و یقین مترادف دانسته شده است، اما محققان نظر اول را برگزیده اند.
نکته اول
با این که محققان اصولی تعریف بالا را برای قطع پذیرفته اند، اما در عمل، ظن اطمینانی را نیز جزء علم به حساب آورده اند، و از آن جا که علم، اخص از قطع است، با نام قطع عادی یا عرفی از آن بحث نموده اند.براساس این، قطع، به قطع حقیقی و قطع عرفی تقسیم شده است.
نکته دوم
...
wikifeqh: یقین_(اصول)
[ویکی الکتاب] معنی قِطْعٍ: پاره ای - قطعه ای
معنی قُطِعَ: بریده شد
معنی قَطَّعَ: قطعه قطعه کرد - پاره پاره کرد( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است)
معنی قِطَعٌ: قطعه ها
معنی ﭐقْطَعُواْ: قطع کنید
معنی مَقْطُوعٌ: قطع شده
معنی مَقْطُوعَةٍ: قطع شده
معنی مَجْذُوذٍ: قطع شده
معنی تَقْطَعُونَ: قطع می کنید
ریشه کلمه:
قطع (۳۶ بار)
(به کسر قاف) تکه و مقداری از شیء . با عائله خویش در قسمتی از شب برو. جمع آن قطع بر وزن عنب است. . در زمن قطعههای مجاور هم هست.
معنی قُطِعَ: بریده شد
معنی قَطَّعَ: قطعه قطعه کرد - پاره پاره کرد( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است)
معنی قِطَعٌ: قطعه ها
معنی ﭐقْطَعُواْ: قطع کنید
معنی مَقْطُوعٌ: قطع شده
معنی مَقْطُوعَةٍ: قطع شده
معنی مَجْذُوذٍ: قطع شده
معنی تَقْطَعُونَ: قطع می کنید
ریشه کلمه:
قطع (۳۶ بار)
(به کسر قاف) تکه و مقداری از شیء . با عائله خویش در قسمتی از شب برو. جمع آن قطع بر وزن عنب است. . در زمن قطعههای مجاور هم هست.
wikialkb: قِطَع
[ویکی فقه] قطع (علوم قرآنی). قطع، وقف به منظور انصراف از ادامه قرائت را می گویند.
«قطع» در لغت به معنای جداکردن و در اصطلاح همان وقف به منظور ختم قرائت است، نه شروع مجدد؛ به عبارت دیگر «قطع» انصراف از ادامه قرائت و به کار دیگری پرداختن است؛ لذا شایسته نیست وسط آیات انجام گیرد. اگر پس از قطع، قاری بخواهد قرائت را ادامه دهد، باید دوباره استعاذه بگوید.
«قطع» در لغت به معنای جداکردن و در اصطلاح همان وقف به منظور ختم قرائت است، نه شروع مجدد؛ به عبارت دیگر «قطع» انصراف از ادامه قرائت و به کار دیگری پرداختن است؛ لذا شایسته نیست وسط آیات انجام گیرد. اگر پس از قطع، قاری بخواهد قرائت را ادامه دهد، باید دوباره استعاذه بگوید.
wikifeqh: قطع_(علوم_قرآنی)
دانشنامه آزاد فارسی
قطع (ادبیات). قَطْع (ادبیات)
(در لغت به معنی بریدن) اصطلاحی در عروض، از زحاف های عروضی. افتادن حرف ساکن وتد مفروق آخر و ساکن شدن حرف متحرک پیش از آن؛ چنان که «ن» از مستفعلن بیفتد و «ل» ساکن شود که به جای مستفعلِ باقی مانده مفعولن گذارند و «ن» از متفاعلن بیفتد و «ل» ساکن شود و به جای متفاعلِ باقی مانده فعلاتن گذارند. رکنی که تحت زحاف قطع قرار گیرد، مقطوع گویند.
(در لغت به معنی بریدن) اصطلاحی در عروض، از زحاف های عروضی. افتادن حرف ساکن وتد مفروق آخر و ساکن شدن حرف متحرک پیش از آن؛ چنان که «ن» از مستفعلن بیفتد و «ل» ساکن شود که به جای مستفعلِ باقی مانده مفعولن گذارند و «ن» از متفاعلن بیفتد و «ل» ساکن شود و به جای متفاعلِ باقی مانده فعلاتن گذارند. رکنی که تحت زحاف قطع قرار گیرد، مقطوع گویند.
wikijoo: قطع_(ادبیات)
قطع (اصول فقه). قَطْع (اصول فقه)
(در لغت و اصطلاح به معنای انکشاف کامل و مرادف با علم و یقین) اصطلاحی در اصول فقه. مجتهد در مقام استنباط حکم شرعی، یا «قطع» دارد یا «ظنّ» و یا «شک». حجّیت یعنی اعتبار قطع، ذاتی است، یعنی نه می توان به عقل، اعتبار بخشید و نه می توان اعتبار را از آن گرفت. این را بالبداهۀ عقل درک می کند، زیرا عقل می گوید وقتی انسان به چیزی یقین پیدا کرد، باید به یقینش، ترتیب اثر دهد.
(در لغت و اصطلاح به معنای انکشاف کامل و مرادف با علم و یقین) اصطلاحی در اصول فقه. مجتهد در مقام استنباط حکم شرعی، یا «قطع» دارد یا «ظنّ» و یا «شک». حجّیت یعنی اعتبار قطع، ذاتی است، یعنی نه می توان به عقل، اعتبار بخشید و نه می توان اعتبار را از آن گرفت. این را بالبداهۀ عقل درک می کند، زیرا عقل می گوید وقتی انسان به چیزی یقین پیدا کرد، باید به یقینش، ترتیب اثر دهد.
wikijoo: قطع_(اصول_فقه)
قطع (نسخه شناسی). قَطْع (نسخه شناسی)
اصطلاحی در نسخه شناسی به مفهوم اندازۀ کتاب، یا نشریه، از لحاظ طول و عرض. در آغاز پیدایش صنعت چاپ اندازه های موسوم در قطع کتاب های چاپی همان اندازه های موسوم در قطع نسخه های خطی بود. آلدوس مانوتیوس (۱۴۵۰ـ ۱۵۱۵ م)، چاپگر ونیزی، نخستین کسی بود که به منظور استفاده بیشتر از کاغذ و کاهش هزینۀ چاپ قطع خاصی را ابداع کرد که به قطع وزیری امروزی نزدیک است. در اروپا قطع کتاب با تعداد دفعاتی که ورق کاغذ در هنگام صحافی تا می خورد نام گذاری می شد. مثلاً Folio برای کاغذی که دوبار تا می خورد و چهار صفحه می شد و Octavo برای کاغذی که چهاربار تا می خورد و هشت صفحه می شد. در ایران قطع های متداول عبارت اند از بازوبندی، برابر ۲×۳ سانتی متر؛ بغلی، برابر ۴×۶ سانتی متر؛ جانمازی یا حمایلی، برابر ۸×۱۲ سانتی متر؛ رُقعی یا رُبْعی، برابر ۱۴×۲۲ سانتی متر؛ وزیری، برابر ۱۶×۲۴ سانتی متر؛ رَحْلی یا نیم ورقی، برابر ۲۲×۳۵ سانتی متر؛ سلطانی یا تیموری، برابر ۳۰×۵۰. کتاب هایی که برای پادشاهان نوشته می شد، بزرگ ترین قطع بود؛ از این رو، قطع سلطانی نام گرفت. چنان که طول و عرض کتاب در قطع رقعی مساوی (سطح کتاب مربع) باشد آن را خشتی گویند و کتاب هایی که عطف آن ها در عرض بوده، اصطلاحاً بیاضی نامیده می شوند. قطع جیبی بین رقعی و بغلی است و در دو اندازه است. قطع جیبی برای ۱۱×۱۶.۵ سانتی متر و جیبی پالتویی برابر ۱۲×۲۰ سانتی متر است. امروزه در همۀ جهان قطع وزیری متداول ترین است.
اصطلاحی در نسخه شناسی به مفهوم اندازۀ کتاب، یا نشریه، از لحاظ طول و عرض. در آغاز پیدایش صنعت چاپ اندازه های موسوم در قطع کتاب های چاپی همان اندازه های موسوم در قطع نسخه های خطی بود. آلدوس مانوتیوس (۱۴۵۰ـ ۱۵۱۵ م)، چاپگر ونیزی، نخستین کسی بود که به منظور استفاده بیشتر از کاغذ و کاهش هزینۀ چاپ قطع خاصی را ابداع کرد که به قطع وزیری امروزی نزدیک است. در اروپا قطع کتاب با تعداد دفعاتی که ورق کاغذ در هنگام صحافی تا می خورد نام گذاری می شد. مثلاً Folio برای کاغذی که دوبار تا می خورد و چهار صفحه می شد و Octavo برای کاغذی که چهاربار تا می خورد و هشت صفحه می شد. در ایران قطع های متداول عبارت اند از بازوبندی، برابر ۲×۳ سانتی متر؛ بغلی، برابر ۴×۶ سانتی متر؛ جانمازی یا حمایلی، برابر ۸×۱۲ سانتی متر؛ رُقعی یا رُبْعی، برابر ۱۴×۲۲ سانتی متر؛ وزیری، برابر ۱۶×۲۴ سانتی متر؛ رَحْلی یا نیم ورقی، برابر ۲۲×۳۵ سانتی متر؛ سلطانی یا تیموری، برابر ۳۰×۵۰. کتاب هایی که برای پادشاهان نوشته می شد، بزرگ ترین قطع بود؛ از این رو، قطع سلطانی نام گرفت. چنان که طول و عرض کتاب در قطع رقعی مساوی (سطح کتاب مربع) باشد آن را خشتی گویند و کتاب هایی که عطف آن ها در عرض بوده، اصطلاحاً بیاضی نامیده می شوند. قطع جیبی بین رقعی و بغلی است و در دو اندازه است. قطع جیبی برای ۱۱×۱۶.۵ سانتی متر و جیبی پالتویی برابر ۱۲×۲۰ سانتی متر است. امروزه در همۀ جهان قطع وزیری متداول ترین است.
wikijoo: قطع_(نسخه_شناسی)
مترادف ها
تخفیف، قطع، برش، جوی، شکاف، کانال، چاک، معبر، بریدگی، مقطع
فرسایش، قطع، ریشه کنی، قطع عضوی از بدن، طرد
قطع، برش، قلمه گیاه، قلمه زنی، برش روزنامه
قطع، هیئت، نسبت، قالب، اندازه شکل
قطع، سوراخ، راه خروج، مدت، قطع برق، زمان قطع برق
قطع، تفکیک، گسیختگی، گسستگی، عدم ربط، نداشتن رابطه
جدایی، قطع، ریزش، برش، دریدگی، قطع پوست و گوشت
جدایی، قطع، فتق، گسیختگی، گسستگی، پارگی
قطع، برش، تجزیه، تشریح، کالبد شکافی
قطع، سکون، انقطاع، کسادی، شلی، کساد
قطع، بریدن
قطع، یقین، مثبت گرایی، فلسفه عملی و مثبت، تحقق
قطع، برش، تفرقه
قطع، شکستن
قطع، برش
قطع، طرد، برش
قطع، قطع کننده، قیچی، مقراض، چیز برنده
جدایی، قطع، تجزیه، تفکیک، جدا سازی، مجزایی
قطع
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
برش:قطع.
قطع فارسی است. لری به جای قطع کُت میگوییم. کت کت: قطعه قطعه
قطع در فارسی به معنای: انقطاع، بریدن، گسست، برش و. . . به کار می رود
پاسخ به عطار، محمد علی
از آنجایی که حرف ط در خط پهلوی بسیار به ط امروزی شباهت دارد فارغ از تلفظ ، تمام واژگان فارسی ای که دارای بیان ت بودند با ورود به عربی به ط تبدیل شدند و ارتباطی به ت و ط در خط امروزی ندارد
از آنجایی که حرف ط در خط پهلوی بسیار به ط امروزی شباهت دارد فارغ از تلفظ ، تمام واژگان فارسی ای که دارای بیان ت بودند با ورود به عربی به ط تبدیل شدند و ارتباطی به ت و ط در خط امروزی ندارد
واژه قطع
معادل ابجد 179
تعداد حروف 3
تلفظ qat'
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( ~ . ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qat'
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
معادل ابجد 179
تعداد حروف 3
تلفظ qat'
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( ~ . ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qat'
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
کارت ( اوستایی ) - >کات ( انگلیسی ) - >قَط ع ( عربی )
کارت ( اوستایی ) - >کارد ( فارسی امروزی )
کارت ( اوستایی ) - >کارد ( فارسی امروزی )
ریشه واژه قطع، کات، کوتاه، کم، کسر، کاستن، کهتر و. . . واژه کوت در زبان آریایی که در سانسکریت موجود هست، می باشد.
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمیعاً
قُطّعت به الأرض: کُتاه کردن فاصله های زمین= طیُّ الارض.
اصل کلمه Cut عربیست؛ از فعل قَطع: کوتاه کردن.
... [مشاهده متن کامل]
مصریها ولبنانیها وجزائریها و انگلیس زبان وامثالهم؛حرف ق را ک یا گ تلفظ میکنند.
ایرانیها وانگلیس زبان؛ حرف ط را ت تلفظ میکنند.
قُطّعت به الأرض: کُتاه کردن فاصله های زمین= طیُّ الارض.
اصل کلمه Cut عربیست؛ از فعل قَطع: کوتاه کردن.
... [مشاهده متن کامل]
مصریها ولبنانیها وجزائریها و انگلیس زبان وامثالهم؛حرف ق را ک یا گ تلفظ میکنند.
ایرانیها وانگلیس زبان؛ حرف ط را ت تلفظ میکنند.
در پارسی برش، بریدن و کات در پهلوی
کاتیدن = قطع کردن، to cut
{بسنجید با کارد ( در پهلوی کارت ) ، کَرت ( یک قطعه زمین ) ، کاهیدن، کاستن، شکستن، شکافتن، کاویدن، cave و . . . }
Cut، کاه ( بن کاهیدن ) ، کاست، شکست، کَسماق ( در ترکی به معنای بریدن ) ، کسر ( در عربی به معنای کاستن، کم کردن ) ، کم و . . . . به نگر می آید همه از یک آبشخور سرچشمه گرفته اند.
... [مشاهده متن کامل]
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست
{بسنجید با کارد ( در پهلوی کارت ) ، کَرت ( یک قطعه زمین ) ، کاهیدن، کاستن، شکستن، شکافتن، کاویدن، cave و . . . }
Cut، کاه ( بن کاهیدن ) ، کاست، شکست، کَسماق ( در ترکی به معنای بریدن ) ، کسر ( در عربی به معنای کاستن، کم کردن ) ، کم و . . . . به نگر می آید همه از یک آبشخور سرچشمه گرفته اند.
... [مشاهده متن کامل]
#پیشنهاد_شخصی
#پارسی دوست
قطع به معنی جدا کردن قطعه هائی از یک موضوع به هم پیوسته است .
اصل کلمه Cut عربیست؛ از فعل قَطع: کوتاه کردن.
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ. . .
قَطِّع:زیاد کُتاه کردن؛ یعنی طی کردن ( مسافت ) نه اینکه پاره پاره کردن. یا شکافته می گشت.
... [مشاهده متن کامل]
وبه سیاق جمله قبلی مربوطه"حرکت دادن کوها یا جابجای".
از این آیه ( با معطیات خاص - توابع ) "طیّ الارض" انجام میدن ( توسط عباد الله الصالحین ) .
که مسئله ومعضل جابجای ( حمل ونقل ) حل میکنه!
بیشتر از 90 در صد تکنولوژی و نیاز بشر به حمل ونقل مربوط میشه.
واین همه گرفتاری وتخریب طبیعت وآلودگیها و روشن کردن جنگ ها ودویدن . . .
برای کُتاه کردن مسافات وقارات وآسمانها . .
واز وقت؛ بیشتروبیشتر وبیشتر . . . بهره بردن.
إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
ولاحول ولاقوّة إلّا بالله العلیّ العظیم
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ. . .
قَطِّع:زیاد کُتاه کردن؛ یعنی طی کردن ( مسافت ) نه اینکه پاره پاره کردن. یا شکافته می گشت.
... [مشاهده متن کامل]
وبه سیاق جمله قبلی مربوطه"حرکت دادن کوها یا جابجای".
از این آیه ( با معطیات خاص - توابع ) "طیّ الارض" انجام میدن ( توسط عباد الله الصالحین ) .
که مسئله ومعضل جابجای ( حمل ونقل ) حل میکنه!
بیشتر از 90 در صد تکنولوژی و نیاز بشر به حمل ونقل مربوط میشه.
واین همه گرفتاری وتخریب طبیعت وآلودگیها و روشن کردن جنگ ها ودویدن . . .
برای کُتاه کردن مسافات وقارات وآسمانها . .
واز وقت؛ بیشتروبیشتر وبیشتر . . . بهره بردن.
إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
ولاحول ولاقوّة إلّا بالله العلیّ العظیم
اَنجیدن هم به چم قطع کردنه
فرهنگ برهان و واژه یاب ابوالقاسم پرتو
فرهنگ برهان و واژه یاب ابوالقاسم پرتو
اندازه
قطع کتاب ؛ اندازه کتاب
قطع کتاب ؛ اندازه کتاب
قطع =کد. کاد، کوت، کُت
در فارسی جنوبی و هرمزی و لری ، لری فیلی و. . . . .
کاد ، کوت و کُت، کَت که همریشه با واژه کات در انگلیسی است
و واژه قیچی نیز کاچی بوده
واژگان کارچو ( چاقو ) ، کارد، کاردک ، چاکو چکو ( چاقو ) . کارد، کاردک،
... [مشاهده متن کامل]
نیز از این خانواده هستن و مرطبت با کات، کاد
خود واژه قطع ، قط نیز احتمالا از ریشه واژه کت بوده
در فارسی جنوبی و هرمزی و لری ، لری فیلی و. . . . .
کاد ، کوت و کُت، کَت که همریشه با واژه کات در انگلیسی است
و واژه قیچی نیز کاچی بوده
واژگان کارچو ( چاقو ) ، کارد، کاردک ، چاکو چکو ( چاقو ) . کارد، کاردک،
... [مشاهده متن کامل]
نیز از این خانواده هستن و مرطبت با کات، کاد
خود واژه قطع ، قط نیز احتمالا از ریشه واژه کت بوده
قطع
واژه های کهن پارسی :
کارد = چاقو : کارد ، کاد ، کات = cut
قاضی < کادیک < کادی< کاد < کات = cut
قاضی یا کادی کَسی که می کادَد یا می غَتَئد ، یَنی دادمان یا فرمان یا حُکم را می بُرَد: تصمیم می گیرد.
... [مشاهده متن کامل]
کارد ابزاری است که با آن می توان چیزی را بُرید.
واژه های شکافته یا مشتقِ قطع و برابرنهاد آنها در پارسی
قطع = بُر ( غَت )
قاطِع = بُرَنده
مَقطوع = بُریده
مَقطَع = بُرِشگاه
مُقاطعه = هَم بُری ، بُرید و بُر ، بُرابُر
اِنقِطاع = بُریدن
تَقاطُع = بُریدگاه ، هَم بُرِشگاه
مُتِقاطِع = هَم بُرَنده ، هَم بُریدار ، هَم بُرِشگَر
تَقطیع = بُرانِش
تَقَطُع = بُرِش
قَطیع = بُرّا
واژه های کهن پارسی :
کارد = چاقو : کارد ، کاد ، کات = cut
قاضی < کادیک < کادی< کاد < کات = cut
قاضی یا کادی کَسی که می کادَد یا می غَتَئد ، یَنی دادمان یا فرمان یا حُکم را می بُرَد: تصمیم می گیرد.
... [مشاهده متن کامل]
کارد ابزاری است که با آن می توان چیزی را بُرید.
واژه های شکافته یا مشتقِ قطع و برابرنهاد آنها در پارسی
قطع = بُر ( غَت )
قاطِع = بُرَنده
مَقطوع = بُریده
مَقطَع = بُرِشگاه
مُقاطعه = هَم بُری ، بُرید و بُر ، بُرابُر
اِنقِطاع = بُریدن
تَقاطُع = بُریدگاه ، هَم بُرِشگاه
مُتِقاطِع = هَم بُرَنده ، هَم بُریدار ، هَم بُرِشگَر
تَقطیع = بُرانِش
تَقَطُع = بُرِش
قَطیع = بُرّا
قطع
واژه قطع اربیده ی گَت پارسی است و می توان با نگرش به گویش پارسی امروز به شکل یا چهر : غَت نوشت و گفت و آن را گسترش داد :
غَتیدن ، غَتاندن
غَته ، غَتا ، غَتو ، غَتَنده ، غَتَند، غَتَن ، غَتان ، غَتَک ، غَتاک،
... [مشاهده متن کامل]
غَتمان ، غَتَنگ ، غتَنجه، غَتَنگار، غَتَنگَر، غَتِش، غَتِشمند، غَتِشوَر ، غَتِشگَر ، غَتِشگاه، غَتِشکده، غَتانه . . .
واژه قطع اربیده ی گَت پارسی است و می توان با نگرش به گویش پارسی امروز به شکل یا چهر : غَت نوشت و گفت و آن را گسترش داد :
غَتیدن ، غَتاندن
غَته ، غَتا ، غَتو ، غَتَنده ، غَتَند، غَتَن ، غَتان ، غَتَک ، غَتاک،
... [مشاهده متن کامل]
غَتمان ، غَتَنگ ، غتَنجه، غَتَنگار، غَتَنگَر، غَتِش، غَتِشمند، غَتِشوَر ، غَتِشگَر ، غَتِشگاه، غَتِشکده، غَتانه . . .
قطع : به عرض نوار ( نگاتیو ) فیلم براساس میلی متر گفته می شود . مثلا فیلمهای معمول سینمایی درقطع 35 میلی متری ساخته می شوند. امروزه کم کم فیلمهای قطع 16 و 8 میلی متری ، وی . اچ . اس و بتا ماکس از دور خارج
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
شده ومجموعا نوع دیجیتالی رایج شده است . هرچند که هنوز درسینمای ایران شکل دیجیتالی ، غیر مقبول مانده است. ( اصطلاح سینمایی )
قطع همان معرب کوتاه است
در انگلیسی هم کوتاه به cut تبدیل شده است
Cut هم از کلمه Kuti اروپای شمال غربی به انگلیسی آمده است که به معنی چاقو کوچک می باشد
در انگلیسی هم کوتاه به cut تبدیل شده است
Cut هم از کلمه Kuti اروپای شمال غربی به انگلیسی آمده است که به معنی چاقو کوچک می باشد
این واژه ایرانی است و گت و گتو و گتن ( قطعن ) و غت را در اوستایی می توان دید
در پهلوی " ثورس " برش و قطع.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)