قطرات

/qatarAt/

لغت نامه دهخدا

قطرات. [ ق ُ طُ ] ( ع اِ ) ج ِ قطار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قطار شود.

قطرات. [ ق َ طَ ] ( ع اِ ) ج ِ قطرة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قطرة شود.

فرهنگ فارسی

جمع قطره
( اسم ) جمع قطره چکه ها قطره ها : صلات صلوات بعد قطرات امطار بتربت با رتبت او متصل باد .

فرهنگ معین

(قَ طَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قطره .

فرهنگ عمید

= قطره

پیشنهاد کاربران

تو زبان مازندرانی که ریشه زبان ایرانی پهلوی دارد اینها کاربرد دارد
قطره = چکه / حبه ( برابر با cube لاتین و حبوبات یا قطره ها از اینجا امده ) / پِندیک ( پند اند ایک = یه هوا یا یه مقداری = ذره ) این واژه با پنداشتن که پند آن یعنی هوا یا خیال برابر است ؛ یعنی چیز بسیار اندکی که به فکر برسد از همینرو به و در برخی جاها میگویند 5 کیلو هو اندی و اندی یعنی مقداری / ذره ای چیزی که شمارشی ( تعدادی ) نیست و کشیدنی می باشد پس پندیک یعنی ذره / مقدار / قطره
...
[مشاهده متن کامل]

5 کیلو هو اندی = 5 کیلو هو اَندی واژه چند = چ اند یعنی چ مقدار یا ذره یا قطره ( چون همگی آنها قابل شمارش نیستند و وزنی بشمار میان ) پس اَندی و پندیک یعنی ذره / مقدار / قطره
قطره = چکه / حبه
قطرات آب = چکه های آب / حبه های آب ( حبه ایرانیست ) / پندیکات ( قطره های ) آب یا اندیکات آب

چکاله
نمیدونم والا اگه میدونستم الان اینجا نبودم

بپرس