قطب

/qotb/

مترادف قطب: مردکامل، مرشد، مرکز، پیشوا، رئیس، مقتدا، مهتر

متضاد قطب: مرید

برابر پارسی: راستا، میخ، نشیم، نشین، پیر

معنی انگلیسی:
pole, axis, pivot

لغت نامه دهخدا

قطب. [ ق َ طَ ] ( ع مص ) گرفتن چیزی را و سپس گرفتن باقیمانده آن برحسب اول به گزاف و تخمین نه به وزن. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). یقال : اَخَذه ُ قَطَباً قد نهی عنه الشرع. ( اقرب الموارد ) ( لسان العرب ).

قطب. [ق َ ] ( ع مص ) آژنگ افکندن میان دو ابروی و ترش کردن روی. رجوع به قُطوب شود. || بریدن و فراهم آوردن. فراهم آمدن و مجتمع گشتن. گویند: قطب القوم. || آمیختن. || به خشم آوردن. || پر گردانیدن. || در هم افکندن گوشه جوال را و دوتاه ساختن و گرد کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): قطب الجوالق. ( اقرب الموارد ).

قطب. [ ق ُ ] ( ع اِ )تیزی پیکان. ( لسان العرب ). || مهتر و سردار قوم که مدار کار بر وی باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). سپهسالار. ( منتهی الارب ). صاحب الجیش. ( اقرب الموارد ). || ستونه آهنی آسیا. ( منتهی الارب ). آهنی است که بر گرد آن سنگ بالا گردد. گویند: دارت الرحی علی قطبها و الارحاء علی اقطابها. ( اقرب الموارد ). قطب رحی الحرب. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قوام چیزی و مدار آن. || شیخ یگانه. لقب آن ولی که انتظام ملکی یا شهری در عالم معنوی به حکم الهی در قبضه اقتدار او مفوض باشد. ( آنندراج ). ج ، اقطاب ، قُطوب ، قِطَبة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گیاهی است خارآگین که سه خار دارد مانند خسک که به آن خار سه پهلو نیز گویند،و ابوحنیفه گوید: قطب مانند ریسمانی بر روی زمین کشیده میشود و گلی زرد دارد و در آن هنگام که درو شود و خشک گردد خاری دارد و مردم به دشواری میتوانند بر آن پای گذارند زیرا مثل سنگ ریزه به پای میچسبد. ( لسان العرب ). || ( اصطلاح فیزیک ) دو انتهای هر جسم الکتریسیته دار را قطب گویند که قطبین آهن ربا و قطبین پیل در آن ثابت و در جریان متناوب یعنی جریانی که شدت و سوی الکتریسیته در آن با زمان تغییر میکند قطب در حال تغییر است. || ( اصطلاح هیأت ) قطب آسمان ، محل برخورد محور عالم است با کره سماوی ، وستاره قطبی را نیز از آن جهت قطبی گویند که این ستاره در حوالی قطب شمال کره سماوی قرار دارد، و البته روزی تغییر خواهد کرد، چنانکه همین اکنون بر روی نقطه قطبی قرار ندارد. || ( اصطلاح هندسه ) یکی یا هر دو انتهای محوری که کره در حول آن می چرخد، به طور کلی. || رأس هر عرقچین کروی را قطب گویند و قطب مرسوم در کره کنار قطر عمود بر این دائره است که کره را قطع میکند و از این جهت دائره مرسوم در سطح کره دو قطب دارد. و قطب و قطبی در دائره و کره و مخروط در هندسه قابل بحث است. برای تبیین این مطلب مناسب است که ابتداءقطب و قطبی را در دایره و سپس در کره تعریف کنیم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مغیثی سلطانی
( اسم ) ۱ - آهنی که در طبق زیرین آسیاست و طبق زیرین بدور آن می گردد ۲ - ملاک شئ مدارامر ۳ - رئیس قوم مهتر ۴ - سردار فرمانده ۵ - کسی است که منظور نظر خدای تعالی است در همه ازمنه و طلسم اعظم به او داده شده است واو در کون و اعیان ظاهر و باطن ساریست چون سریان جان در کالبد و قسطاس فیض در کف او و افاضه روح حیان بر کون اعلی و اسفل در دست اوست وی تنها انسان کاملی است که به نظر صوفیان احاطه اش بجمیع آدمیان محقق است و همه مقامات و حالات تصوف را می داند . او عقل عالم امکان است و تصرف وی در عقول برای صوفیان مسلم است : اما آنچه اهل حل وعقدند و سرهنگان درگاه حق - جل جلاله - سیصدند که ایشان را اخیار خوانند و چهل دیگر ایشان را ابدال خوانند و هفت دیگر که مرایشانرا ابرار خوانند و چهارند که مرایشانرا اوتاد خوانند و سه دیگرند که مر ایشانرا نقیب خوانند و یکی ورا قطب خوانند و غوث خوانند . جمع : اقطاب یا قطب فلک . وسط آسمان وسط السمائ : آفتاب در قطب فلک ایستاده بود پهلوانان آن وادی همچون دوزخ دیدند ... ۶ - قطب هر خط .
موضعی است به عقیق

فرهنگ معین

(قُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - ملاک و مدار چیزی . ۲ - بزرگ و مهتر قوم . ۳ - هر یک از طرفین محور کرة زمین که آن ها را قطب شمال و قطب جنوب می گویند. ۴ - جزء رسانای یک دستگاه که جریان برق از آن خارج یا به آن وارد می شود.

فرهنگ عمید

۱. (جغرافیا ) هریک از دو طرف محور کرۀ زمین با مناطق اطراف آن.
۲. مکانی که فعالیت خاصی در آن زیاد یا متمرکز باشد: قطب صنعتی.
۳. (فیزیک ) دو انتهای پیل یا باتری الکتریکی.
۴. شیخ و مهتر قوم، کسی که مدار کارها به وجود او باشد.
۵. (نجوم ) ستاره ای میان جدی و فرقدان که راهنمای قبله است، ستارۀ قطبی.
* قطب جنوب: (جغرافیا ) طرفی از محور کرۀ زمین که در جنوبی ترین نقطۀ کرۀ زمین واقع شده و طول جغرافیایی آن ۰ درجه و عرض جغرافیایی آن ۹۰ درجۀ جنوبی است.
* قطب شمال: (جغرافیا ) طرفی از محور کرۀ زمین که در شمالی ترین نقطۀ کرۀ زمین واقع است و طول جغرافیایی آن ۰ درجه و عرض جغرافیایی آن ۹۰ درجه شمالی است و محاذی ستارۀ قطبی است.

فرهنگستان زبان و ادب

[حمل ونقل درون شهری-جاده ای] ← قطب حمل ونقل

دانشنامه آزاد فارسی

قُطب (pole)
هریک از نقاط جنوب و شمال جغرافیاییِ محور زمین. قطب های جغرافیایی با قطب های مغناطیسی، که عقربۀ قطب نما به سمت آن ها نشانه می رود، متفاوت اند. در ۱۹۸۵، قطب شمال مغناطیسی در حدود ۳۵۰کیلومتریِ شمالِ غرب خلیج ریزولوت، در شمال غربی تری توریس کانادا، قرار داشت. قطب شمال مغناطیسی هر سال حدود ۱۰ کیلومتر به سمت شمال حرکت می کند، هرچند ممکن است در یک روز تا ۸۰ کیلومتر هم از موقعیت نسبی اش جابه جا شود. برای تنظیم مجدد نمودارهای دریانوردی، موقعیت دقیق آن هر ده سال یک بار مشخص می شود. تصور می شود تغییرات دوره ای در هستۀ کرۀ زمین موجب وارونگی قطب های مغناطیسی می شود (← وارونگی_قطبی؛ میدان_مغناطیسی). به نظر می رسد بسیاری از جانوران، خصوصاً پرندگان و ماهیان مهاجر، جهتِ مهاجرت خود را با استفاده از میدان مغناطیسی زمین تعیین می کنند. یک پایگاه علمی دایماً اطلاعات قطب جنوب را جمع آوری می کند.

قطب (عرفان). قُطب (عرفان)
اصطلاحی عرفانی با دو معنای قدیم و جدید. به نظر عارفان، در هر دوره، از میان تمامی عارفان عصر، آن کس که حائز برترین مقام معرفت است قطب خوانده می شود. به باور اینان، تمامی عوالم در حیطۀ تصرّف قطب و تحت ولایت اوست. اینان قطب را نزدیک ترین مردم زمانۀ خود به خداوند می دانند. در طی تاریخ عرفان اسلامی، جمعی همچون ابوسعید ابوالخیر و ابن عربی، ادّعای قطبیّتی این گونه داشته اند. از منظر شیعیان اثنی عشری، این مرتبت تنها مخصوص امام عصر (ص) در هر دوره است. در ادوار متأخّر، قطب معنی ای مرادفِ بزرگ و پیر سلسله یافته است. از این رو، در یک زمان، تمامی شیوخ سلسله های متعدّد، قطب یا قطب سلسله خوانده می شوند. این قطبیت، که حتّی گاه صورتی موروثی و خانوادگی یافته است، با آن قطبیّتّ کهن تنها اشتراک لفظی دارد.

مترادف ها

focus (اسم)
قطب، مرکز، کانون، فاصله کانونی، مرکز توجه، کانون عدسی، نقطه تقاطع

axis (اسم)
محور، میله، محور چرخ، قطب، محور تقارن، مهره اسه

pole (اسم)
قطب، خاده، ستون، دیرک، دسته بلند چیزی، تیر چراغ برق

hub (اسم)
قطب، توپی چرخ

gudgeon (اسم)
محور، قطب، اسه، وسیله تطمیع، میله اهرمی، سر محور، ماهی ریز قنات، ادم زودباور

فارسی به عربی

ترکیز , قطب , محور

پیشنهاد کاربران

داستان سیدعبدالحسین قطب ( مالک صالح آباد - قلعه لور تا حدود پل بالارود و حدود پل قدیم دزفول )
در اواخر دوران قاجاریه شخصی به نام عبدالحسین قطب در محله صحرابدر دزفول ساکن بودند توانست بنجاق و سند زمین های از بالا رود تا لب رود رو با واسطه ای از طرف شاه قاجاریه برای خودش ثبت کند او با واسطه ای از شاه قاجاریه درخواست کرده بود که بنجاق و سند زمین های از بالارود تا لب رود رو برای نگهداری چارپایان و گله و رمه اش به او بدهد و شاه قاجاریه نیز موافقت کرد و در سند و بنجاق امضا شده آنها را به او واگذار می نماید، آن زمین ها شامل قلعه لور - صالح آباد ( مرکز اندیمشک حال حاضر ) - پشمی نزار تا پل بالارود و تا حدود پل قدیم دزفول و حتی نقاطی بیشتر از آن را نیز شامل می شد.
...
[مشاهده متن کامل]

در آن دوران از بخش الوار تا پل قدیم دزفول بیشتر به شکل بیابان و صحرا بود و اینطور مثل امروز پر از سکنه نبود روایت است که بارها عرب ها، صالح آباد اندیمشک آن موقع که عده ای از تیره های سگوند بطور چادرنشین و گله دار در ۀآنجا ساکن بودند را مورد غارت و تاراج قرار می دادند اینو خود افرادی که آن موقع در لور ساکن بودند روایت کردن که عرب های شوش و شاوور بارها صالح آباد و لور سگوندهای چادرنشین در آنجا را مورد غارت و تاراج قرار می دادند.
تا دوران قاجاریه قبل اینکه عبدالحسین قطب این زمین ها را تصاحب کند صالح آباد امروز و لور همش در زیر سیطره مردم عرب شاوور و شوش و تیره افشار طایفه میرزاوند بود و صیفور و قشون او در راس آن صیدجعفر فرزند تقی خان فرزند کیخاعیدی از تیره افشار بارها در آن نقاط دست به غارت و تارج می زدند.
در اوایل دوران رضاشاه پهلوی حدود سال 1300ه. ش خانواده سیدعبدالحسین قطب در قلعه لور ساکن شدند چون زمین های بایر و خوبی برای کشاورزی داشت و بنایی درست کردند به اسم هشت در که هشت در مختلف داشت و چندین طبقه داشت که بعد انقلاب امام خمینی این بنای تاریخی که از دوران قاجاریه در قلعه لور به جا بود توسط شهرداری اندیمشک و نیروهایش که قلاوند - بیرانوند و. . . . . بودن تخریب و خراب شد تا سال 87 آثار هشت در وجود داشت خرابه های آن و طی این سال ها آن را تخریب کردند و به جای آن خانه درست کردند طبق روایت آنجا محل نگهداری اسب ها و قاطرهای آموسی قطب بود و بسیاری از اموال او در آنجا نگهداری می شد محل زندگی آنها در کنار جایگاه امروزی سی ان جی گاز قلعه لور اندیمشک بود و پارک کشاورز قلعه لور باغ آنها بود که در دهه گذشته توسط شهرداری به پارک و جایگاه گاز در آنجا ایجاد شد و بیمارستان اورژانس نیز در کنار آنها ایجاد شده و آن نقاط به قلعه قطب نام گرفت و به مرور با ساکن شدن افرادی که در آنجا ساکن می شدند و اکثرا لُر بودن ارباب آنها شدند و رعیت اربابی را درست کردند.
روایت است در آن نقاط صالح آباد و لور آن موقع بسیاری بخاطر گرمای هوا و بیابان بودن آنجا و وزش بادهای گرمسیر و نبود آب تلف می شدند و می مردند چون آنجا آن موقع مثل بخش الوارگرمسیر آب و هوایش خنک و مرطوب و سبزه زار و پر از آب نبود.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
داستان سیدموسی قطب معروف به آموسی و داستان شهادت او ( مالک قلعه لور تا حدود پل بالارود و حدود پل قدیم دزفول )
بعد فوت سیدعبدالحسین قطب پسرش سیدموسی قطب جانشین او شد که همه او را آموسی می نامیدند طبق روایت ها آموسی آدم قدرتمند بانفوذ و خشن بود و به ارباب کامل لور و صالح آباد که آن موقع به شکل بیابان بود تبدیل شده بود و حتی در دزفول از قدرت و نفوذ بسیاری برخوردار بود محدود لُرهایی که در آنجا ساکن بودند را به زیر سلطه و سیطره خود در آورده بود.
طبق روایات آموسی آدم خشن و سختگیر و فحاش بود و زیر دستان و رعیت هایش که لُر لرستانی بودن را اذیت می کرد و حتی در دزفول نفوذ داشت و در دزفول رعیت های زیادی داشت.
آموسی قطب بخاطر آب کزرمه بین او و طایفه قلاوند نزاع شدید و دشمنی وجود داشت می گفت ملک اجدادیم است و می خواست طایفه قلاوند را از آنجا بیرون کرده و خواستار این بود قلاوندها باید کزرمه را ترک کرده چون آنجا زمین و حدود اجدادی او است در نقطه حادثه کزرمه مامور شهربانی دزفول رییس دادسرای پهلوی در دزفول و رییس ثبت اسناد و املاک پهلوی دزفول آموسی قطب رو همراهی کردند.
در محل حادثه برای حل و فصل این نزاع بین محمدعلی بزرگی قلاوند رئیس و سرکرده قلاوندها و او نزاع می شود آموسی قطب شروع به فحش دادن به قلاوندها و قدم خیر بزرگی قلاوند زن معروف طایفه قلاوند کرده لُرها و لَک های لرستان او را سرآمد زن های لُرستان می دانند روایت هایی است همین قدم خیر قلاوند در طول حیاتش حدود 6 بار ازدواج کرده و طلاق گرفته قلاوندها همه در آنجا مستقر شده بودند به عنوان نیروی گارد بزرگی قلاوندبرای مقابله با آموسی قطب و قتل او
بعد فحش های آموسی قطب در یک آن محمدعلی بزرگی قلاوند برادر عباس خان قلاوند تفنگ یکی از ماموران همراه آموسی قطب را از او گرفته و به سمتش تیراندازی کرد و آموسی قطب به شهادت رسید روایت است طایفه قلاوند جسد شهید آموسی قطب را در صحرا رها کرده بودند و نمیخواستن جسد آموسی قطب را تحویل دهند روایت است قلاوندها خواستار این بودند جسد آموسی قطب آنجا در صحرا باشدتا حیوانات جسد او را بخورند!!!!!سیدهای دزفول که با قطب از یک تبار بودن مثل شاهرکن الدین و. . . . هم جرات نکرده و کاری با این موضوع نداشتن روایت است مردمی ترسو بودن اگر فردی مثل آموسی قطب از طایفه میرزاوند و خصوصا شعبه فرخی میرزاوند بود میرزاوندها و فرخی ها واسه انتقام او پنج تا از قلاوندها رو قتال می کردند حتی روایت معتبر است در موقع آموسی قطب تیر خورد زخمی روی زمین افتاده بود و چندین ساعت زنده بود و بشدت احساس تشنگی می کرد از قلاوندها درخواست آب کرد و به آنها گفت به من آب بدهید قلاوندها به او آب ندادند روایت است میگن به آموسی قطب در لحظات آخرت زندگیش بود زخمی روی زمین افتاده بود و بشدت درد او را سیطره کرده بود قلاوندها به تمسخر گفتند:سید!!!!!اینجا آب کزرمه است می خواستی آن را تصاحب کنی پس اگر می توانی هر چقدر از آن آب بخور!!!!!! آموسی احتیاط نکرد و طایفه ای هم نداشت طرف او باشند و انتقام او را بگیرند برای همین قتال شد بجز چندین مامور و سرباز دولت پهلوی که همراه او بودند مرد تفنگ بدست نداشت اما قلاوندها ده ها نفر بودن که برای قتل آموسی قطب آماده بودن
بعد این دولت پهلوی همین محمدعلی بزرگی قلاوند و چند نفر دیگر از قلاوندها رو به زندان انداخت حکم اعدام محمدعلی بزرگی قلاوند توسط دولت پهلوی صادر شد و طبق روایت بعدها حکم اعدام او با مساعدهای پی در پی فردی به اسم ابدال پورهنگ از آنها او کدخدای بختیاری ها در سردشت دزفول بود و در ساواک محمدرضاشاه پهلوی نفوذ داشت به زندانی تبدیل شد و طبق روایت اگر همین ابدال پورهنگ نبود دولت پهلوی همین بزرگی قلاوند رو به دار می آویخت.
هاشم هیکی یکی از افرادی بود که در آن صحنه حاضر بود و به عنوان نیروی چریک بزرگی کار می کرد میگن همین بزرگی تعدادی از افراد خودش را با تیر زخمی کرد که بگن این یک جنگ دوسر بوده و اونو به خاطر قتل آموسی قطب مقصر نکنند هاشم هیکی یکی از افرادی بود که توسط بزرگی قلاوند تیر خورد و حتی میگن محمدعلی بزرگی قلاوند یک نفر از بستگان خودش رو هم میخواست قتال کنه مادر هاشم هیکی دخترعموی صیدجعفر فرزند تقی خان فرزند کیخاعیدی است.
پدربزرگ هاشم هیکی به اسم آزاد در اواخر دوران قاجاریه بخاطر جنگ و نزاع طایفه میرزاوند و طایفه قلاوند توسط تقی خان فرزند کیخاعیدی از تیره افشار به اشتباه با تیر تفنگ قتال شده تقی خان می خواسته بود یکی از سران قلاوندها به اسم قنبربک تتر قلاوند رو به قتل برساند به اشتباه آزاد قتال شد.
اگر از لحاظ قانونی بخواهیم در نظر بگیرم حق با آموسی قطب بوده چون او برگه و سند مهر شده این زمین ها رو از طرف شاه قاجاریه دریافت کرده و دولت رضاشاه پهلوی نیز آن را برای او تایید کرده بود طبق قانون دولت پهلوی، قلاوندها هیچ حقی در آن نقاط نداشتند قلاوندها و . . . . . . هیچ حقی در زمین های لور و صالح آباد ندارن چون اون نقاط تمام ثبت شده از طرف شاه قاجار و پهلوی برای خانواده عبدالحسین، آموسی و آعنایت قطب بوده اگر از این لحاظ باشد که برخی ها آنجا اتراق کرده یا غارت گرفتن تیره افشار صیفور از سران میرزاوند و قشونش در راس آنها و صیدجعفرفرزند تقی خان بود و قشه آنها و میرشامحمدمیرعالی و برادرش حاتم میرعالی تا پل قدیم دزفول غارت می گرفتن. . . . . .
روایت است در یک مورد صیفور از سران میرزاوند میهمان آموسی قطب در قلعه قطب شده بود و بسیار از او پذیرائی کرده بود آن موقع قلاوندها و صیفور خان میرزاوندها با همدیگر دشمنی داشتند و آموسی قطب نیز با قلاوندها دشمن بود روایت است آموسی قطب با سران میرزاوند مثل سران طایفه میرعالی میرشاه محمدمیرعالی صیفور خان طایفه میرزاوند و حاج صیدمحمدخان پاپی جعفری روابط خوبی داشت و آنها طرفدار آموسی قطب بودند.
صیفور و تقی خان پسرعمویش و فرزند تقی خان به اسم صیدجعفر با عباس خان قلاوند و قنبربک قلاوند درگیری ها و نزاع های بسیاری داشتند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
داستان سیدعنایت الله قطب معروف به آعنایت قطب پسر آموسی قطب نماینده محمدرضاشاه پهلوی و رئیس لور و صالح آباد و دزفول
بعد مرگ آموسی قطب فرزندش عنایت الله قطب امورات او را بدست گرفت که به آعنایت معروف بود آموسی دو سه فرزند داشت که همین آعنایت قطب از همه آنها پرنفوذتر و قدرتمندتر بود و با دربار محمدرضاشاه پهلوی ارتباط نزدیک داشت مسجدجامع قلعه لور ( مسجد جامع قطب ) توسط آعنایت قطب ساخته شد.
روایت است آعنایت قطب بسیار از قلاوندها نفرت داشت روایت است اجازه نمی داد قلاوندها در محیط لور و قلعه لور ساکن شوند و حتی یک بلدوز داشت اگر قلاوندها بدون اجازه آعنایت قطب در لور و قلعه لور ساکن می شد به وسیله آن بلدوز خانه او را ویران و خراب می کرد روایت است قلاوندها از ترس آعنایت قطب در محیط قلعه لور نزدیک نمی شدند.
خانواده اجدادی فریدون حسنوند نماینده شهرستان اندیمشک در مجلس نام پدرش تقی بود و چندین خانواده بستگانش آن موقع در محل قلعه یک در بودند برای این قلعه قطب قلعه یک در نامیده می شد چون اون موقع دور تا دور قلعه دیوار و باغ بود و فقط یک در ورودی داشت و مثل یک دژ بود.
قلعه لور در 5 کیلومتری صالح آباد قرار دارد تا اوایل دوران رضاشاه پهلوی صالح آبادی وجود نداشت و اکثرا افراد آن نقاط در قلعه لور می زیستند تا سال 1315ه. ش محدود افرادی که در ناحیه صالح آباد کنونی می زیستند بصورت چادرنشین و دامدار گله و رمه بودن از مسیر گله داری امرار معاش می کردند و بعد با ساخت راه آهن سراسری توسط رضاشاه پهلوی به مرور صالح آباد شکل گرفت و محل اسکان شد.
بعد پیروزی انقلاب نظام آخوندهای شیعه در ایران به رهبری امام خمینی، آعنایت قطب از ایران فرار کرد و به امریکا پناهنده شد چون ساواک و نماینده محمدرضاشاه پهلوی در اندیمشک و دزفول و شمال استان خوزستان محسوب می شد و اگر در ایران بود دولت امام خمینی او را اعدام می کرد و تمام زمین های او در لور و اندیمشک توسط نظام شیعه ایران امام خمینی و سپاه پاسداران غصب شد.
روایت صحیح است که آعنایت قطب با دربار محمدرضاشاه پهلوی هم ارتباط نزدیک داشت و گاهی مواقع خانواده محمدرضاشاه پهلوی از جمله اشرف پهلوی و فرح پهلوی برای دیدار و تفریح به آن نقاط می آمدند آعنایت قطب تفرجگاه های زیبایی برای خانواده محمدرضاشاه پهلوی در پلاژ سد دز درست کرده بود روایت است در یکی از این بازدیدهای خانواده پهلوی، آعنایت قطب سند زمین های پایگاه هوایی وحدتی در دزفول و زمین هایی که امروز دانشگاه صنعتی جندی شاپور در آنها است را به عنوان هدیه به فرح پهلوی داد.
آعنایت قطب چند سال قبل در انگلستان فوت کرد و مجلس ترحیم 2 ساعته هم در مسجدجامع قلعه لور که آن مسجد توسط خودش در دوران محمدرضاشاه پهلوی ساخته شد عده ای در دوران قبل انقلاب اینجا در لور و صالح آباد بودند مخالف برگذاری مراسم برای آعنایت قطب بودند چون گفتند ماها رو اذیت کرده و آزارمون داده و بعد دو ساعت با دخالت قلاوندهای دشمن آعنایت و آموسی قطب بدشان از خانواده قطب می آمد و مسئولان و نماینده شهر اندیمشک در مجلس نظام آخوندهای شیعه ایران مراسم تعطیل شد.
آعنایت قطب برادری دارد به اسم آرضا قطب که در تهران ساکنن و امورات آنها بدست او است همسرش به اسم فریال مستوفی مدیرعامل و سهام دار چندین شرکت خصوصی در تهران و خارج ایران است در قبل انقلاب نظام آخوندهای شیعه آن موقع که خانواده قطب در قلعه لور ساکن بودند پارک کشاورز امروزی قلعه لور باغ بزرگ آنها بود گفت یک نفر از فراش های بیرانوند که آن موقع در لور ساکن بودن و خانواده قطب به آنها زور می گفتن وارد باغ قطب شده بود و آرضا قطب به او میگه چرا بی اجازه وارد باغ من شدی و آرضا قطب یک اسلحه کمری داشت که به او شلیک می کند و آن فراش بیرانوند قتال می شود.

نشین. [ ن ِ ] ( اِ ) قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . قطب ، نقطه ٔبی حرکت زمین. ( فرهنگ خطی ) . قطب شمال. ( ناظم الاطباء )
سِتای جهان استومند: قطب عالم امکان.
ستای سیر وسلوک:قطب سیر وسلوک.
" ستای سرمایه شناسی":قطب اقتصاد .
سِتای ستاها:قطب الاقطاب.
" سِتایِ فلک فلکها ":قطب فلک الافلاک.
فلک: فارسی است زیرا از پلکیدن می آید.
" سِتا ":قطب.
قطب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
گایر gāyr ( اوستایی: گئیری gairi )
بریشن bariŝn ( اوستایی: bareŝna )
میتوانیم واژه "سَره" را پیشنهاد دهیم که "قطب" ها همچون سر های یک کره هستند.
ولی، میتوانیم به جای پسوند "ه" در پارسی امروزی، از پسوند "َگ" ag در پهلوی به کار ببریم که برابر همین پسوند "ه" است و واژه "سَرَگ" ساخته میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

بدین گونه، به جای واژه "قطبی" هم میتوانیم بگوییم "سَرَگی" که با "سره" زیبا نمی شد.
بِدرود!

به میله وسط سنگ آسیاب " قطب" می گویند که شاید دگرگون شده گوی تاب باشد.
میخگاه یا سرآسه،
سرآسه: دو قطب زمین در دو سوی آسه ( محور ) زمین جای می گیرند بنابراین نوواژه ی سرآسه را نیز می توان درنگریست.
واژه قطب
معادل ابجد 111
تعداد حروف 3
تلفظ qotb
نقش دستوری اسم خاص مکان
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَقطاب]
مختصات ( قُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی qotb
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
اختسادی. . . مختسادجغرافیایی. . مختس. . .
کانون ( در پهنه ی اختسادی ـ هازمانی )
جهان چندکانونی ( چندقطبی ) با روند جهانی شدن که به کانونمند شدن هرچه فزاینده تر و کانونمندی روندهای اختسادی ـ هازمانی گرایش دارد، ناهماهنگ است و پیشبرد سیاستی بر این پایه بجایی نخواهد رسید.
برگرفته از یادداشتی نیمه کاره
کانون ( در برخی باره ها )
نمونه:
همچنین شاید به هند اشاره داشته باشد که با میانداری ( واسطه بودن ) میان کشورها و دستیابی به بهره وری های مالی از داد و ستدهای پرسودتر و افزایش نخش چون یک کانون ( قطب ) اختسادی از برتری های سیاسی و اختسادی برخوردار خواهد شد.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در دست ویرایش و پارسی نویسی از سوی اینجانب.

شمالگان، جنوبگان ( بسته به سوی هر کدام )
به فارسی میانه یا همان پهلوی ساسانی واژه ی "مْیخگاه" بجای قطب استفاده می شد.
قطبی بودن نقشه

هوالعلیم
قطب : مرکز ؛ کانون ؛ مرکزیت ؛ محل تجمع ؛ پیشوا. . .
قلاوز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)