قطاف

لغت نامه دهخدا

قطاف. [ ق ِ ] ( ع مص ) تنگ تنگ رفتن و کند رفتن و بد رفتن. ( از اقرب الموارد ): قطف قطفاً و قطافاًو قطوفاً؛ ضاق مشبها و بطؤ و اسأت السیر و ابطأت ، و یا قطاف اسم است نه مصدر، گویند فی دابته قطاف ؛ ای ضیق فی المشی. ( اقرب الموارد ). || ( اِ )گام تنگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || موقع چیدن میوه. ( اقرب الموارد ). هنگام انگور درودن. ( منتهی الارب ). قَطاف. ( اقرب الموارد ). || ج ِ قِطْف ، به معنی خوشه انگور. ( اقرب الموارد ).

قطاف. [ ق َ ] ( ع اِ ) هنگام چیدن میوه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قِطاف شود. || دایه و کنیزک. ( منتهی الارب ). علم للامة. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِ. ) هنگام چیدن میوه .

پیشنهاد کاربران

بپرس