قطاط

لغت نامه دهخدا

قطاط. [ ق َ طِ ] ( ع اِ فعل ) بس است مرا. ( منتهی الارب ). حسب. ( اقرب الموارد ).

قطاط. [ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ قِطّ. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قِطّ شود. || مثال که بر آن قطع کنند. ( منتهی الارب ). المثال الذی یحذی علیه. ( اقرب الموارد ). || مدار سم ستور. || سخت برپیچیدگی و مرغولی موی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سخت و شدید. ( اقرب الموارد ). || کرانه بالائین غار کوه. || کرانه کوه. || کرانه سنگ که گویا بریده شده است. ج ، اَقِطّة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

قطاط. [ ق َطْ طا ] ( ع ص ) مبالغه است از قَطّ. رجوع به قَطّ شود. ( اقرب الموارد ). خراط که حقه ساز است. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس