قط زدن. [ ق َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) مرکب است از قط به معنی بریدن هرچه باشد یا بر پهنا بریدن ، و زدن فارسی. ( آنندراج ) : نویسم چون به سوی یار از حال درون نامه به دندان قط زنم انگشت و بنویسم به خون نامه.
مسیح کاشی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) چاقویی کوچک که معمولا در قلمدان گذارند و سر قلمهای معینی را با آن قط زنند قلمتراش : زخمی که بر یار بر دل اغیار می زند چون قط زن آید آن همه بر استخوان من . ( طاهر وحید )
فرهنگ معین
(قَ. زَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) بریدن سر قلم های خوشنویسی .