[ویکی فقه] قضایای تحلیلی، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای قضایای دارای محمولِ برآمده از تحلیل موضوع است.
از مشهورترین تقسیمات قضیه که در غرب پس از رنسانس صورت گرفته، تقسیم بندی کانت است: وی به لحاظ اندراج و عدم اندراج محمول در مفهوم موضوع، قضایا را به تحلیلی و ترکیبی منقسم ساخته، و به لحاظ مقولات ذهنی آن را به دوازده قسم تقسیم کرده است. کانت در این تقسیمات بیشتر به عمل ذهن در هنگام حکم توجه دارد تا به اشیاء و امور خارجی ای که متعلق حکم قرار می گیرند. و به همین جهت به ارسطو اعتراض می کند که در تقسیم قضایا بیشتر به امور خارجیِ متعلق حکم نظر دارد، و به ذهنی که سرچشمه و منبع حکم است توجهی نداشته است.
رابطه محمول با موضوع
چنان که می دانیم در هر حکمی، رابطه محمول با موضوع در نظر گرفته می شود. کانت می گوید این رابطه بر دو قسم است: یا محمول در مفهوم موضوع مندرج و منطوی است؛ یعنی تعلق محمول به موضوع به نحوی است که جزئی از مفهوم موضوع، و به عبارت دیگر، ضمنی است، و یا در عین ارتباط به موضوع، امری است خارج از مفهوم آن. حکم، در صورت اول "تحلیلی" است و چنین قضایایی را "قضایای تحلیلی" گویند، و در حالت دوم "ترکیبی" است و چنین قضایایی را "قضایای ترکیبی" گویند. مثلاً وقتی می گوییم: "هر جسمی دارای امتداد است"، این حکم، حکم تحلیلی است؛ زیرا نیازی نیست از تصور خودِ جسم خارج شویم تا تصور امتداد را بیابیم و به آن اسناد دهیم، بلکه همین مقدار کافی است که به تجزیه و تحلیل مفهوم جسم بپردازیم، تا به اجزای مختلفی که در آن وجود دارد، و از جمله به ممتد بودن آن، آگاهی یابیم. اما بر عکس، وقتی حکم می کنیم که: "هر جسمی دارای وزنی است"، مفهوم "وزن داشتن" امری است کاملاً خارج از مفهوم جسم و متغایر با آن، و بنابراین پیوستن آن به موضوع امری است ترکیبی.
وجه تسمیه
وجه تسمیه در عنوان نخست این است که محمول هیچ چیز به موضوع نمی افزاید، بلکه آن را شرح و تفصیل می دهد. یعنی اجزائی را که به نحو مجمل و مبهم در آن وجود دارد صریح و روشن می سازد. در عنوان دوم، وجه تسمیه این است که معنای موضوع را با افزودن معانی تازه، گسترش می دهد.
مستندات مقاله
...
از مشهورترین تقسیمات قضیه که در غرب پس از رنسانس صورت گرفته، تقسیم بندی کانت است: وی به لحاظ اندراج و عدم اندراج محمول در مفهوم موضوع، قضایا را به تحلیلی و ترکیبی منقسم ساخته، و به لحاظ مقولات ذهنی آن را به دوازده قسم تقسیم کرده است. کانت در این تقسیمات بیشتر به عمل ذهن در هنگام حکم توجه دارد تا به اشیاء و امور خارجی ای که متعلق حکم قرار می گیرند. و به همین جهت به ارسطو اعتراض می کند که در تقسیم قضایا بیشتر به امور خارجیِ متعلق حکم نظر دارد، و به ذهنی که سرچشمه و منبع حکم است توجهی نداشته است.
رابطه محمول با موضوع
چنان که می دانیم در هر حکمی، رابطه محمول با موضوع در نظر گرفته می شود. کانت می گوید این رابطه بر دو قسم است: یا محمول در مفهوم موضوع مندرج و منطوی است؛ یعنی تعلق محمول به موضوع به نحوی است که جزئی از مفهوم موضوع، و به عبارت دیگر، ضمنی است، و یا در عین ارتباط به موضوع، امری است خارج از مفهوم آن. حکم، در صورت اول "تحلیلی" است و چنین قضایایی را "قضایای تحلیلی" گویند، و در حالت دوم "ترکیبی" است و چنین قضایایی را "قضایای ترکیبی" گویند. مثلاً وقتی می گوییم: "هر جسمی دارای امتداد است"، این حکم، حکم تحلیلی است؛ زیرا نیازی نیست از تصور خودِ جسم خارج شویم تا تصور امتداد را بیابیم و به آن اسناد دهیم، بلکه همین مقدار کافی است که به تجزیه و تحلیل مفهوم جسم بپردازیم، تا به اجزای مختلفی که در آن وجود دارد، و از جمله به ممتد بودن آن، آگاهی یابیم. اما بر عکس، وقتی حکم می کنیم که: "هر جسمی دارای وزنی است"، مفهوم "وزن داشتن" امری است کاملاً خارج از مفهوم جسم و متغایر با آن، و بنابراین پیوستن آن به موضوع امری است ترکیبی.
وجه تسمیه
وجه تسمیه در عنوان نخست این است که محمول هیچ چیز به موضوع نمی افزاید، بلکه آن را شرح و تفصیل می دهد. یعنی اجزائی را که به نحو مجمل و مبهم در آن وجود دارد صریح و روشن می سازد. در عنوان دوم، وجه تسمیه این است که معنای موضوع را با افزودن معانی تازه، گسترش می دهد.
مستندات مقاله
...
wikifeqh: قضایای_تحلیلی
[ویکی فقه] قضایای تحلیلی (منطق). قضایای تحلیلی، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای قضایای دارای محمولِ برآمده از تحلیل موضوع است.
از مشهورترین تقسیمات قضیه که در غرب پس از رنسانس صورت گرفته، تقسیم بندی کانت است: وی به لحاظ اندراج و عدم اندراج محمول در مفهوم موضوع، قضایا را به تحلیلی و ترکیبی منقسم ساخته، و به لحاظ مقولات ذهنی آن را به دوازده قسم تقسیم کرده است. کانت در این تقسیمات بیشتر به عمل ذهن در هنگام حکم توجه دارد تا به اشیاء و امور خارجی ای که متعلق حکم قرار می گیرند. و به همین جهت به ارسطو اعتراض می کند که در تقسیم قضایا بیشتر به امور خارجیِ متعلق حکم نظر دارد، و به ذهنی که سرچشمه و منبع حکم است توجهی نداشته است.
رابطه محمول با موضوع
چنان که می دانیم در هر حکمی، رابطه محمول با موضوع در نظر گرفته می شود. کانت می گوید این رابطه بر دو قسم است: یا محمول در مفهوم موضوع مندرج و منطوی است؛ یعنی تعلق محمول به موضوع به نحوی است که جزئی از مفهوم موضوع، و به عبارت دیگر، ضمنی است، و یا در عین ارتباط به موضوع، امری است خارج از مفهوم آن. حکم، در صورت اول "تحلیلی" است و چنین قضایایی را "قضایای تحلیلی" گویند، و در حالت دوم "ترکیبی" است و چنین قضایایی را "قضایای ترکیبی" گویند. مثلاً وقتی می گوییم: "هر جسمی دارای امتداد است"، این حکم، حکم تحلیلی است؛ زیرا نیازی نیست از تصور خودِ جسم خارج شویم تا تصور امتداد را بیابیم و به آن اسناد دهیم، بلکه همین مقدار کافی است که به تجزیه و تحلیل مفهوم جسم بپردازیم، تا به اجزای مختلفی که در آن وجود دارد، و از جمله به ممتد بودن آن، آگاهی یابیم. اما بر عکس، وقتی حکم می کنیم که: "هر جسمی دارای وزنی است"، مفهوم "وزن داشتن" امری است کاملاً خارج از مفهوم جسم و متغایر با آن، و بنابراین پیوستن آن به موضوع امری است ترکیبی.
وجه تسمیه
وجه تسمیه در عنوان نخست این است که محمول هیچ چیز به موضوع نمی افزاید، بلکه آن را شرح و تفصیل می دهد. یعنی اجزائی را که به نحو مجمل و مبهم در آن وجود دارد صریح و روشن می سازد. در عنوان دوم، وجه تسمیه این است که معنای موضوع را با افزودن معانی تازه، گسترش می دهد.
جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آئینه معرفت، ص۳۴۰.
...
از مشهورترین تقسیمات قضیه که در غرب پس از رنسانس صورت گرفته، تقسیم بندی کانت است: وی به لحاظ اندراج و عدم اندراج محمول در مفهوم موضوع، قضایا را به تحلیلی و ترکیبی منقسم ساخته، و به لحاظ مقولات ذهنی آن را به دوازده قسم تقسیم کرده است. کانت در این تقسیمات بیشتر به عمل ذهن در هنگام حکم توجه دارد تا به اشیاء و امور خارجی ای که متعلق حکم قرار می گیرند. و به همین جهت به ارسطو اعتراض می کند که در تقسیم قضایا بیشتر به امور خارجیِ متعلق حکم نظر دارد، و به ذهنی که سرچشمه و منبع حکم است توجهی نداشته است.
رابطه محمول با موضوع
چنان که می دانیم در هر حکمی، رابطه محمول با موضوع در نظر گرفته می شود. کانت می گوید این رابطه بر دو قسم است: یا محمول در مفهوم موضوع مندرج و منطوی است؛ یعنی تعلق محمول به موضوع به نحوی است که جزئی از مفهوم موضوع، و به عبارت دیگر، ضمنی است، و یا در عین ارتباط به موضوع، امری است خارج از مفهوم آن. حکم، در صورت اول "تحلیلی" است و چنین قضایایی را "قضایای تحلیلی" گویند، و در حالت دوم "ترکیبی" است و چنین قضایایی را "قضایای ترکیبی" گویند. مثلاً وقتی می گوییم: "هر جسمی دارای امتداد است"، این حکم، حکم تحلیلی است؛ زیرا نیازی نیست از تصور خودِ جسم خارج شویم تا تصور امتداد را بیابیم و به آن اسناد دهیم، بلکه همین مقدار کافی است که به تجزیه و تحلیل مفهوم جسم بپردازیم، تا به اجزای مختلفی که در آن وجود دارد، و از جمله به ممتد بودن آن، آگاهی یابیم. اما بر عکس، وقتی حکم می کنیم که: "هر جسمی دارای وزنی است"، مفهوم "وزن داشتن" امری است کاملاً خارج از مفهوم جسم و متغایر با آن، و بنابراین پیوستن آن به موضوع امری است ترکیبی.
وجه تسمیه
وجه تسمیه در عنوان نخست این است که محمول هیچ چیز به موضوع نمی افزاید، بلکه آن را شرح و تفصیل می دهد. یعنی اجزائی را که به نحو مجمل و مبهم در آن وجود دارد صریح و روشن می سازد. در عنوان دوم، وجه تسمیه این است که معنای موضوع را با افزودن معانی تازه، گسترش می دهد.
جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آئینه معرفت، ص۳۴۰.
...
wikifeqh: قضایای_تحلیلی