قضای حاجت
لغت نامه دهخدا
- قضای حاجت کردن ؛ کنایه از تخلیه کردن. ادرار کردن. دفع فضول معده. رجوع به قضاء شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
۱. برآوردن/بەجاآوردن نیاز ۲. شاش کردن، شاشیدن؛ گُه/سرگین کردن، ریدن، خالی/تُهی کردن شکم؛ دست شویی رفتن، دست به آب رساندن
سر سبک کردن = ( گویش تهرانی ) قضای حاجت