judge (فعل)داوری کردن، قضاوت کردن، تشخیص دادن، حکم دادن، محاکمه کردنadvise (فعل)نصیحت کردن، پند دادن، مشورت دادن، توصیه دادن، اگاهانیدن، قضاوت کردن، رایزنی کردن، خبر دادن
قضا راندن ؛ قضاوت کردن. حکم دادن : بوجهی قضا راند که بر وی مثل زدند از عدل و انصاف و شفقت بر خلق خدای تعالی. ( تاریخ بخارا نرشخی ص 3 ) . پس سلیمان گفت ای پشه کجاباش تا بر هر دو رانم من قضا. رودکی.+ عکس و لینک