قضا و قدر


برابر پارسی: بخت، پیشامد، سرنوشت

معنی انگلیسی:
destiny, fate, kismet, necessity, predestination, dispensation, karma

لغت نامه دهخدا

قضا و قدر. [ ق َ وُ ق َ دَ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اندازه چیزی که مقدر باشد :
چه گر موافق طبع است و ناموافق جسم
موافق است به یک جای از قضا و قدر.
چه قدر دارد نزد قضا بنی آدم
چه قیمت آرد نزد قدر تن جانْور؟
ناصرخسرو.
رجوع به قضاء شود.

فرهنگ فارسی

اندازه چیزی که مقدر باشد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قضا و قدر از عقاید قطعی اسلامی است که در کتاب و سنت وارد شده و دلایل عقلی نیز آن را تأیید می کند.
آیات درباره قضا و قدر بسیار است که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می کنیم.
قرآن درباره قدر می فرماید: (إِنّا کلَّ شَیء خَلَقْناهُ بِقَدَر)؛
ما هر چیزی را به اندازه آفریده ایم. همچنین می فرماید: (وَ إِنْ مِنْ شَیء إِلاّ عِنْدنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَر مَعلْوم)؛
چیزی نیست مگر اینکه گنجینه های آن نزد ما است، و ما جز به مقدار معلوم آن را فرو نمی فرستیم.
درباره قضا نیز می فرماید:(وَ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یقُولُ لَهُ کنْ فَیکونُ)؛
هرگاه اراده قطعی خداوند به چیزی تعلق بگیرد، به او می گوید باش، پس آن چیز موجود می شود.
نیز می فرماید: (هُوَ الّذی خَلَقَکمْ مِنْ طین ثُمَّ قَضی أَجَلاً)؛
اوست که شما را از خاک آفرید، آنگاه اجلی را مقرر داشت.
با توجه به این آیات و نیز روایات متعددی که در این زمینه وجود دارد، هیچ مسلمانی نمی تواند قضا و قدر را انکار کند. هر چند معرفت تفصیلی به جزئیات مسئله لازم نیست، و اصولاً برای کسانی که آمادگی ذهنی برای فهم این گونه مسائل دقیق ندارند، ورود در آن شایسته نمی باشد، چون چه بسا ممکن است در عقیده خود دچار اشتباه یا تردید شوند و به گمراهی افتند. از این جهت امیر مؤمنان علی (علیه السلام)خطاب به این گروه می فرماید: «طریقٌ مُظلِمٌ فلا تَسْلُکوه، و بَحرٌ عَمِیقٌ فَلا تَلِجُوه، وسِرُّ اللّهِ فلا تَتَکلَّفُوه»؛

راهی است تاریک آن را نپیمایید، دریایی است ژرف در آن وارد نشوید، و راز الهی است خود را در کشف آن به تکلّف نیاندازید.
البته هشدار امام مربوط به کسانی است که توان فهم این گونه معارف دقیق را ندارند، وچه بسا بحث درباره آن مایه گمراهی آنان می شود. شاهد بر این مطلب آن است که آن حضرت خود در موارد دیگر به تبیین قضا و قدر پرداخته است. لذا ما نیز در حدود معرفت خود با استفاده از قرآن و روایات و با کمک عقل به شرح آن می پردازیم.

قضا و قدر در لغت
واژه "قدر" به معنای حد و اندازه و مقدار شی است. برای واژه "قضا" نیز معانی گوناگونی گفته شده است، که در این میان می­توان به حکم، قطعیت و فیصله دادن اشاره کرد.

قضا و قدر در اصطلاح
در اصطلاح قدر و تقدیر الهی این است که خداوند برای هر پدیده ای اندازه و حدود کمّی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق می یابد و قبل از مرحله نهایی، دارای مراتب تدریجی است و شامل مقدمات بعید و متوسط و قریب می شود و با تغییر بعضی از اسباب و شرایط و سقوط آن در یکی از مراحل تغییر می یابد و این تغییر، تغییری در تقدیر بشمار می رود.
قضاء الهی اینست که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آن را به مرحله نهایی و حتمی می رساند. این مرحله، دفعی و مربوط به فراهم شدن همه اسباب و شرایط و نیز حتمی و نهایی و غیر قابل تغییر است.

قضا و قدر تکوینی و تشریعی
...

[ویکی شیعه] قضا و قدر، از عقاید بحث برانگیز دینی. قضا به معنای حتمیت پیدا کردن پدیده های عالم با استناد به علت تامه خود است و قدر به معنای نسبتی است که حدود اشیاء به ذات باری تعالی دارند.
هر کدام از قضا و قدر، به علمی و عینی تقسیم می شود. قضای علمی عبارت است از علم الهی که منشأ ضرورت و حتمیت اشیاء و قضای عینی، همان ضرورت و حتمیت شیاء از جهت استناد به واجب الوجود است. همچنین، قدر علمی، علمی است که منشأ حدود و اندازه اشیاء است و قدر عینی همان تعین وجود و اندازه اشیاء است از این جهت که به واجب الوجود منتسب می شوند. به اعتبار جهات دیگر، تقسیم بندی های دیگری نیز در مورد قضا و قدر مطرح شده است، از جمله مهم ترین این تقسیم بندی ها، تقسیم قضا و قدر به قضا و قدر تکوینی و تشریعی است.
کلمۀ «قضا» به حسب اصل لغت، همان طور که راغب در مفردات القرآن می گوید به معنی فیصله دادن است، خواه فعلی باشد و خواه قولی، خواه به خداوند نسبت داده شود و یا به غیر خداوند.

[ویکی اهل البیت] قضا و قدر از جمله مباحث کلامی است که در تاریخ کلام اسلامی از سابقه فراوانی بر خوردار است . منظور از قضا حکمی است که برای موجودات مشخص شده و قدر به معنای اندازه است . آنچه را که نباید فراموش کرد اینکه این دو جقیقت با اصل آزادی انسان ها هیچ منافاتی ندارد .
یعنی حکم و قطع و حتمیت. در نظام آفرینش، موجودات مادی از چندین راه ممکن است به وجود بیایند، (مثلاً اگر به خانه شما از چند کوچه راه باشد، ورود به خانه شما از چند راه ممکن است) حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب پیدایش یکی از آن ها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت، این مرحله از تحقق را قضا می نامند.
یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حدّ و حدود چیزی و در اصطلاح به این معنا است که خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش آفریده است. خداوند در قرآن می فرماید : "إنّا کلّ شی خلقناه بقدر؛ ما هر چیزی را به اندازه خلق کردیم(برای هر چیز اندازه ای قرار دادیم)".
قضا و قدر هر کدام به دو نوع علمی و عینی تقسیم می شود:
1- قدر یا تقدیر علمی: آن است که خداوند پیش از آفرینش هر شیء به خصوصیات و حدود و اوصاف آن علم دارد. از قضای علمی آن است که خداوند از ضرورت وجود اشیا در ظرف تحقق علل آن ها آگاه است، یعنی خدا از ازل می داند که هر یک از اشیا در شرایط خاصی و تحت تاثیر اسباب و علل خاصی موجود می شوند، بنابراین می توان گفت که علم پیشین خداوند به خصوصیات اشیا و ضرورت وجود آن ها همان قدر و قضا علمی است.
2- اما قضا و قدر عینی: مقصود از قدر عینی، تعیین و تحدید خصوصیات و اوصاف ذاتی و عرضی موجودات از سوی خداوند است . مقصود از قضا عینی آن است که خداوند ضرورت وجود را به مخلوقات خویش اعطا می کند .از طریق اسباب و علل وجود آن ها را تعیین می بخشد.
خداوند برای هر چیزی علت ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آن ها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه که در بارش برف و باران و. . . عواملی دخالت دارد.
هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی¬زند، بلکه نخست چیزی را تصور می کند، سپس به آن می اندیشد. پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، به انجام آن می کوشد. پس انجام هر حادثه ای در جهان، علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است.

دانشنامه آزاد فارسی

قَضا و قَدَر
قَضا در لغت به معنی حکم کردن و فیصله دادن، و قَدَر به معنی اندازه و تعیین است و مراد از قضا و قدر الهی عبارت است از نظام علّی و معلولی که متکی و منتهی به علم و ارادۀ خداوند و مظهر خواست و مشیت اوست و هیچ یک از حوادث جهان خارج از آن نیست. حکمای اسلامی در توضیح آن گفته اند که طبق قانون عمومی علت و معلول هر پدیده ای در جهان قطعیت (قضا) و شکل و خصوصیت زمانی و مکانی و سایر خصوصیات وجودی خود (قدر) را از علّت یا علّت های خود کسب می کند و پیوندی ناگسستنی میان گذشته و حال و آینده میان هر موجودی و علل آن وجود دارد. به بیان دیگر، نسبت هر پدیده ای به علّت تامۀ خود همان «قضا» و نسبت آن به هریک از علل ناقصه خود «قدر» است. نسبت اولی رابطه ضرورت و نسبت دومی رابطۀ امکان است. از سوی دیگر، سلسله علّت ها (علل طولی) در بُعدی غیر از بعدهای زمان و مکان، به علّت العلل یا موجود قائم به ذات (خداوند) منتهی می شود که در واقع منشأ و مبدأ و سرچشمۀ همه علت هاست و خود وابسته به چیز دیگری نیست. نظام اسباب و مسبَّبات و هر عاملی که در جهان خودنمایی می کند تجلی علم و ارادۀ او و آلت اجرای قضا و قدر اوست. پس قضا و قدر عاملی در جنب سایر عوامل جهان نیست تا برخی امور به اقتضای آن و برخی دیگر از راه های دیگر تحقق یابد بلکه سرچشمۀ همۀ عامل های جهان است و تمام عوامل هستی ناشی از آن است. هر جریانی که در جهان واقع می شود و صورت می گیرد، به قضا و قدر الهی است و هر جریانی هم که متوقف می شود، به قضا و قدر الهی است.
قضا و قدر حتمی و غیر حتمی. موجودات جهان بر دو نوع اند: برخی از آن ها امکان بیشتر از یک نوعِ خاص از وجود در آن ها نیست مانند مجرّدات عُلوی از قبیل ملائک. برخی دیگر امکان بیش از یک نوع خاص از وجود در آن ها هست مانند که محسوس و ملموس ما هستند. مادۀ طبیعی، نقش پذیر صورت های مختلف است. هریک از آن ها از دیگری اثر می پذیرد و بر دیگری اثر می گذارد و می تواند حالات گوناگون به خود گیرد و تکامل یا نقصان پذیرد. در مجردات که یک سرنوشت بیشتر ندارند، قضا و قدر حتمی است اما در غیر مجردات قضا و قدرهای غیر حتمی وجود دارد زیرا سرنوشت آن ها در دست علت است و این امور با علل مختلف سروکار دارند و امکان جانشینی علّت است و لذا سرنوشت های مختلف در انتظار آن هاست و امکان تغییر و تبدیل دربارۀ آن ها وجود دارد.
قضا و قدر و اختیار انسان. اعمال و افعال بشر از حوادثی است که سرنوشت حتمی و تخلف ناپذیر ندارد زیرا بستگی به علل و اسباب گوناگون و از آن جمله انواع اراده ها و انتخاب ها و اختیارها که از خود بشر ظهور می کند، دارد. تمام امکاناتی که در مورد جمادات و نباتات و حیوانات وجود دارد، دربارۀ انسان نیز وجود دارد به علاوۀ این که در انسان عقل و شعور و ارادۀ اخلاقی و قوۀ انتخاب و ترجیح آفریده شده است به گونه ای که انسان می تواند عملی را که کاملاً موافق غریزۀ طبیعی اوست و هیچ مانع خارجی وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی ترک کند و برعکس. درهرحال، اعتقاد به قضا و قدر الهی هیچ گونه منافاتی با آزادی اراده در انسان ندارد. انسان به حکم قضا و قدر الهی مختار است و از میان هزاران سرنوشتی که می تواند پیدا کند، هر سرنوشتی که با اختیار و آزادی خود برای خویشتن رقم بزند، به قضا و قدر الهی است. به عبارت دیگر، او می تواند از میان انواع قضا و قدرهای ممکن، یکی را برگزیند. اما درهرحال خارج از حوزۀ قضا و قدر الهی نخواهد بود.
عوامل معنوی. از نظر جهان بینی الهی دنیای پدیده ها محدود به علل و عوامل مادی و انفعالات جسمانی نیست، بلکه علل و عوامل دیگری نیز همدوش عوامل مادی در کار حوادث مؤثرند. این عوامل، عوامل روحی و معنوی هستند که در سرنوشت انسان و سعادت و روزی و اجل او بسی تأثیر دارند، مانند تأثیر سوء ایذاء جاندار و ظلم و تعدّی به حقوق دیگران، اثر دعا، توکّل و اخلاص و غیره. مانند این که گناهان اجل را تغییر می دهند و نیکوکاری ها عمر را زیاد می کنند. این آثار و نتایج، خود قسمتی از مظاهر قضا و قدر است و بخشی از روابط علّی و معلولی را تشکیل می دهد. یعنی این امور عامل تغییر قضا و قدرند هرچند این تغییر هم به قضا و قدر الهی است.

مترادف ها

fate (اسم)
تقدیر، بخش، بخت، سرنوشت، فلک، نصیب و قسمت، قضا و قدر

fortuity (اسم)
تصادف، حادثه، اتفاق، شانس، قضا و قدر، اقبال

فارسی به عربی

مصیر

پیشنهاد کاربران

Bestimmung ، Schicksal با تلفظ های شیکسال و بِشتیمونگ به زبان آلمانی معادل سرنوشت در زبان فارسی اند. کلمه ی شیک سال در اصل و ریشه یک واژه ی ترکیبی فارسی بوده است. شیک در زبان فارسی قدیم علاوه بر زیبایی و آراستگی به معنای نیکو هم بوده است و سال علاوه بر سال خورشیدی به دوران یا عصر هم اشاره داشته. دوران شیک یا نیکو احتمالا به عصر طلائی زندگی انسان در بهشت برین ( وَرا جنت، فَرافِردَوس و یا پارا پارادیز ) داشته قبل از آغاز سفر دایره وار دنیوی. بهر حال خود من ( با نام های مستعار قدیمی از قبیل قندی و. . . ) بر این بینش و باورم که انسان دارای سه نوع سرنوشت به شرح زیر می باشد:
...
[مشاهده متن کامل]

الف - سرنوشت اولی و آخری یا سرمدی، مبدئی، معادی، ازلی و ابدی از اولین لحظه ی آفرینش به بعد یکبار برای دائمیت و بقا و جاودانگی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین در سامان یا نظام احسن و اشرف آفرینش اولیه.
ب - سرنوشت میانی - برزخی در طی بزرخ های متوالی در قالب روئیا های حقیقی و روشن در همان نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت بموازات خواب سنگین، ژرف و شیرین نفوس مجرد یا من های افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) در نفس مجرد یا منِ واحد خدای حقیقی و واقعی و به کمک حواس و غرایز و فهم و عقل بیکران وی در طی حالت برزخ تا لحظه ی بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل و نه تا وقت رسیدن به معاد و برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت بر اساس تصویر آسمانی - وحیانی - قرآنی در قالب سه کلمه به شکل《دنیا - برزخ - آخرت》که یک راه بسیار کوتاه و میان برُ بیش نبوده و نمی باشد.
پ - سرنوشت وسطی یا میانی - دنیوی در طی زندگی های متوالی و فراوان دنیوی در مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی؛ یکی نهایت نقصان و امکان اخس در پائین ترین حالت نشئگی طبیعی و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالاترین حالت نشئگی طبیعی دقیقا به تعداد یک هفتم کلیه ی حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ضروری و واقعی و یا به بیانی دیگر دقیقن به تعداد یک هفتم کلیه ی کنگره های سلسله دایره وار دهّر ها یا به عبارتی دیگر به تعداد یک هفتم کلیه ی مهبانگ های متوالی در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( منظور از دیدگاه علمی و نه دینی ) . این عالم یا دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست در طول این سفر همیشه پس از وقوع مهبانگ های هشتم ( ۸م، 8m ) در یک درجه تکاملی برتر از قبل یا پیش از نو آفریده میشود.
نکات بسیار مهم در باره این سه نوع سرنوشت بطور مختصر و کوتاه اینست که دو نوع سرنوشت مندرج در بند الف و ب یکبار برای جاودانگی از پیش تعیین شده و بطور مطلق مستقل از کلیه پندارها، گفتارها، رفتارها یا اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی صورت پذیرفته، می پذیرد و خواهد پذیرفت. در طی روان بودن یا جریان داشتن آن دو سرنوشت، افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) هیچگونه اختیار، اراده، خواست آزاد از خود برخوردار نبوده، نیستند و نخواهند بود. انسان در طول زندگی های متوالی و فراوان دنیوی خود هیچگاه نمیتواند در چهارچوب و محتوای آن دو نوع سرنوشت دخل و تصرف نماید، به این معنا که انسان نمی تواند روی آن دو سرنوشت کوچکترین تاثیرات مثبت یا منفی بگذارد. انسان فقط در طول زندگی های متوالی دنیوی از اختیار و اراده و خواست نسبتا آزاد برخوردار می باشد که در لحظه ی مرگ کالبد، جسم، تن و یا بدن تثلیثی مادی - روانی - روحی در بستر امن، ساکن، پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان، بطور کامل از وی سلب میگردند.
به زبان ساده و روزمره میتوان گفت که عشق ها و زندگی های موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی هیچ چیز های دیگری نیستند غیر از عشق و زندگی بی آغاز و بی پایان، لایزال و جاودانه ی خدای حقیقی و واقعی در قالب جزئیات زنده. عشق و زندگی های افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) اولی - اخروی یا مبدئی - معادی یا ازلی و ابدی مندرج در بند الف و عشق و زندگی رویائی - برزخی مندرج در بند ب، هردو در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت، عشق و زندگی خود خدای حقیقی و واقعی بوده و هستند و خواهند بود بطور مستقیم و بدون واسطه و عشق و زندگی های متوالی و فراوان دنیوی در مدارات و مراتب و درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی اشاره شده، هم عشق و زندگی خود خدای حقیقی و واقعی بوده و هستند و خواهند بود اما بطور غیر مستقیم یا باواسطه یعنی به کمک غرائز و و حواس و احساسات و عواطف و افکار و خیالات و تصورات انفرادی افراد نباتی و حیوانی و انسانی.
در پایان کلام کودکانه امروز خود که امیدوارم سر گردشگران محترم اینترنتی در فضای مجازی و مراجعه کنندگان گرامی به این سایت ارزشمند را بدرد نیاورده باشد، من معتقدم که وعده های بهشتی و وعید های جهنمی از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان در عمل، با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ. ضمنن بر اساس بینش و باور فردی من، انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و یا به بیانی دیگر از دوران مهد کودک اندیشه، فکر، خیال، تصور و توَهُم تا به امروز نتوانسته بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود:
الف - خدای حقیقی و واقعی یعنی اول، وسط، آخر، درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محتوا و محیط هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساویی، موازی، موازی و بیشمار که در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هر آنچه که بین آنهاست که هرکدام به یک سهم مساوی با هم و در طول همدیگر از حق به ظهور رسیدن و پیدایش و کثرت و تجربه و سپری نمودن زندگی های کلی و جزئیاتی دنیوی و برزخ های خاص و ویژه خویش برخوردار می باشند. لذا غیر از این نوع خدا هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد و موجود بودن یا وجود داشتن این نوع خدا از طرف انسان به هیچگونه اثباتی هرگز هیچگونه نیازی نداشته و ندارد و نخواهد داشت بلکه خود انسان نیازمند شناخت این نوع خدا بوده و هست و خواهد بود.
ب - خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مفهومی، ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین علت و دلیل کلیه سعی ها و کوشش های برهانی و استدلالی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود. از امروز به بعد و بسوی آینده میتوان ( مشروط بر خواستن ) خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی نامید و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، قومی، ملیتی، آئینی و دینی و مذهبی، فرقه ای، ایدئولوژیکی، نبوتی، امامتی و ولایتی، کلامی، الهیاتی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی. در پایان شاید یادی از کلام های پر بهای بعضی از پیشینیان در این باره بی جا نباشد:
به قول حکیم عمر خیام حدود هزار سال پیش از من و ما:
در دایره ای که آمدن و رفتن ماست/
او را نه بدایت و نه نهایت پیداست/
به قول من یکی از ما حدود هزار سال بعد از خیام و رازی ( محمد زکریا کاشف شهودی زمان و مکان مطلق و نسبی ) :
ز جمله آمدگان و رفتگان و باز آمدگان بر روی این راه یا جاده دایر وار و بسی دور و دراز/ باز آمده ای کو که تاکنون چنین ساده و روشن و باز به خیام و دیگران به ویژه خودیان گفته بوده باشد راز/؟
این گیتی یا کیهان و یا این جهان چه باشد با این همه وسعت و گستردگی و فراخی از دید محدود ما انسان ها در بین جهان های بیشمار/ جز قطره ی ناچیزی جاودانه گرفتار در بند و کمند زلف و عشق یار یا در بطن وجود و ماهیت و ذات مطلق و بی کران و بی نهایت پروردگار یا آفریدگار /؟. .
گفتم:
این افکار و خیالات و تصورات پراکنده و سایه وار در این سر و دل محدود و بی قرار من هرگز آرام نگیرند/
گفتا:
تا ریشه و اصل خودرا در فکر و خیال و تصور روشن در سر و دل بی کران پروردگارت به روشنی آفتاب نبینند/

" قَضا ":قِض. زود. تند.
" قَدَر ":قدِ در. پشتِ در.
" بَدا ":بُدُو. زود.
گردش آسمان . [ گ َ دِ ش ِ س ْ / س ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تقدیر. پیش آمد. قضا و قدر : بدو گفت کز گردش آسمان بگوآنچه دانی به پرسش ممان . فردوسی . چنین گفت کز گردش آسمان نیابد گذر مرد نیکی گمان . فردوسی .
Yazgi در تورکی معادل قضا و قدر و سرنوشت دری
Alinyai در تورکی معادل عربی و دری قضا و قدر و سرنوشت
🙄🤔گ خوره ترکارو نکنسن
فیلم سرنوشت از ترکیه
زبان ترکی را بلد نیستی به قول خودتون گوه زیادی نخور
قضا و قدر
در بقیش
خود عربا ق رو ک تلفظ میکنند
●سرنوشت به تورکی === Alin yazisi ●
Alin یعنی پیشانی
Yazgi یعنی سرنوشت خودش
Yazi یعنی نوشته
مثال ؛ sen sin benim Alinyazim
معنی ؛ تو سرنوشت من هستی
■#سهیل_ نظری
■به راحتی نشان دادم این شخص حتی تسلطی به هیچ زبانی ندارد
قضا و قدر
قضا و قدر عربی است و پارسی آن سرنوشت است
ترکان عثمانی ق را در صد سال گذشته برداشته و برابر ترکی ندارند میگویند کادر
با سلام و درود فراوان خدمت گردانندگان و علاقه مندان به این سایت.
طوریکه می دانیم قضا به معنای از پیش تعیین شدن سرنوشت انسان و کل عالم توسط خداوند می باشد. به بیانی دیگر میتوان تصمیمات و خواست قاطعانه و بی چون چرای ازلی خداوند را قضا پنداشت که در قالب قوانین طبیعت و زنجیره علت و معلول به ظهور رسیده اند و به صورت احکام ثابت و مطلق حاکم بر طبیعتند. قدر هم شامل تغییر و تحولات و حرکات طبیعت و اجزای آن در چهار چوب قوانین و سلسله علت و معلول.
...
[مشاهده متن کامل]

سوالی که برای بیشتر انسان ها مطرح است این است که آیا سرنوشت انسان دست خودش می باشد یا دست خداوند؟ انسان اندیشمند و آگاه دینی و غیر دینی بر این باورند که سرنوشت انسان در دست خودش می باشد. در این رابطه در اندیشه ها جمله ای به شکل ضرب المثل شکل گرفته است به شکل زیر:
انسان زر گر یا آهنگر بخت و اقبال خویش می باشد.
امروزه به این امر واقفیم که اختیار ؛ اراده و خواست آزاد انسان نمی تواند مطلق باشد بلکه در چهار چوب قوانین طبیعت و قوانین و مقررات حقوقی و اجتماعی و قوانین اکتسابی و فطری اخلاقی به حد و اندازه محدود می گردد. از طرف دیگر هم مطلع هستیم که انسان در طول زندگی خود راه های مختلفی را در پیش پای خود دارد که طبق سطح آگاهی و تجربه این یا آن راه را انتخاب می کند. طبق تعریف دینی مفهوم قضا ، فرد انسانی هر کدام از راه ها را انتخاب نماید ، تقریر و سرنوشتش همان بوده است و خداوند هم پیشاپیش به عواقب آن آشنا می باشد. اندیشمندان دینی بر این باورند که خداوند به انسان قوه فهم و عقل داده است که به کمک آن به تواند راه خوب و بد را از هم تشخیص دهد.
نتیجه گیری من این است که اگر بر این باور باشیم که انسان هر راهی را که انتخاب نماید ، تقدیر و سرنوشتش همان بوده است. از این نتیجه گیری به نتیجه دیگری می توان دست یافت که سرنوشت انسان در نهایت دست خودش نمی باشد بلکه مشمول حال قهر و جبر اللهی میگردد. نتیجه اینکه انسان در مقابل اعمال دنیوی خویش در پیشگاه خداوند از هر گونه تکلیفی مبرا می باشد. لذا انسان در عالم آخرت جهت اعمال دنیوی خویش توسط خداوند مورد مواخزه و باز خواست قرار نمی گیرد و بخاطر اعمال بدش مجازات نمی شود. طبق باور من یوغ تکلیف بر دوش و گردن انسان توسط خود انسان بر او نهاده شده و نه توسط خداوند. انسان صرف نظر از اعمال خوب و بدش بطور جاودانه تحت پوشش بی قید و شرط رحمت و عشق بی کران خداوند قرار دارد.

بپرس