قصیه

لغت نامه دهخدا

( قصیة ) قصیة. [ ق َ صی ی َ ] ( ع ص ) دور. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || شتر ماده آسوده نیکو و برگزیده نجیب که بروی بار نکنند و ندوشند و او را جهت روزی ذخیره دارند. || شتر ماده فرومایه. و این کلمه از اضداد است. ج ، قصایا. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

قصیة. [ ق َ صی ی َ ] ( اِخ ) نام یکی از طوایف بنی کعب خوزستان. ( جغرافیای سیاسی کیهان ).

فرهنگ فارسی

نام یکی از طوایف بنی کعب خوزستان

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قُصِّیهِ: دنبالش برو(از"قص "به معنای دنباله جای پا و اثر کسی را گرفتن و رفتن است)
معنی قَصَّ: حکایت کرد - داستان نقل کرد- قصّه گفت(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصیه و قصص به مع...
معنی یَقُصُّ: حکایت می کند - داستان نقل می کند- قصّه می گوید(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصیه و...
معنی یَقُصُّونَ: حکایت می کنند - داستان نقل می کنند- قصّه می گویند(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصی...
ریشه کلمه:
قصص (۳۰ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

«قُصِّیه» از مادّه «قَصّ» (بر وزن نَصّ) به معنای جستجو از آثار چیزی است و این که «قصّه» را «قصّه» می گویند، به خاطر این است که پی گیری از اخبار و حوادث گوناگون در آن می شود.

دانشنامه عمومی

قصیه ( به عربی: قصیة ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه وادی العیون واقع شده است. [ ۱] قصیه ۶۴۵ نفر جمعیت دارد.
عکس قصیه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس