قصیص

لغت نامه دهخدا

قصیص. [ ق َ ] ( ع اِ ) روئیدنگاه موی سینه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || آواز. ( منتهی الارب ). صوت. ( اقرب الموارد ). || گیاهی است که با سماروغ روید. ( منتهی الارب ). گیاهی است که در ریشه های قارچ روید، و گاه آب آن را برای شستشوی سر به کار برند. گویند: هو عالم بمنبت القصیص ، و این مثلی است که برای کسی که به حاجت های خود واقف باشد زنند. ( اقرب الموارد ). رجوع به قصیصة شود.

قصیص. [ ق َ ] ( اِخ ) آبی است در اجاء. ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

قصیص. [ ] ( اِخ ) شهری است بر حدود شرقی ِ بن یامین. ( کتاب یوشع 18:21 ) ( قاموس کتاب مقدس ).

پیشنهاد کاربران

بپرس