قصه گو

/qessegu/

مترادف قصه گو: افسانه پرداز، افسانه گو، داستان سرا، راوی، قصه پرداز، نقال

برابر پارسی: داستانسرا

معنی انگلیسی:
storyteller

لغت نامه دهخدا

قصه گو. [ ق ِص ْ ص َ / ص ِ ] ( نف مرکب ) گوینده قصه. داستان گوی. قاص. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

کسی که داستان بگوید، گویندۀ قصه.

دانشنامه عمومی


قصه گو (رمان). قصه گو ( اسپانیایی: El Hablador‎ ) نام رمانی است به قلم نویسندهٔ پرویی - لاتین تبار برنده جایزه نوبل ادبیات، ماریو بارگاس یوسا. این کتاب به تأثیراتی که فرهنگ های بدوی در مواجه با فرهنگ غربی می پذیرند می پردازد.
این کتاب داستان دانشجویی است که جهان متمدن را ترک می کند و قصه گوی بومیان جنگلهای آمازون می شود. این رمان سعی دارد تا روایت غربی شدن زندگی مردم بومی را از طریق آشنایی و مراوداتشان با پژوهشگران مطالعات انسان شناختی را در قالب کلمات، تصویر نماید و این تصور را که فرهنگ های بومی بدون تغییر باقی مانده اند را زیر سؤال می برد. [ ۱]
بارگاس یوسا با آمیزش رازهایی دربارهٔ هویت، داستان سرایی و حقیقت، موفق به خلق داستانی مسحورکننده شده است که به سفر مردی از دنیای مدرن به ریشه های انسانی و یافتن معنای حقیقی زندگی می پردازد.
در این رمان، راوی در حال بازدید از یک گالری کوچک در شهر فلورانس، به تصویری از یک قصه گوی در قبیله ای بدوی در دل جنگل های آمازون برمی خورد. او ناخودآگاه در می یابد که قصه گو، دوست قدیمی او در مدرسه، سال زوراتاس است. همزمان باآنکه خاطراتی از زوراتاس در ذهن نویسنده ورق می خورد، او شروع به تصور کردن چگونگی تغییر و تحول زوراتاس از انسانی امروزی به عضو شدن در قبیلهٔ بدوی ماچیگوئنگا می کند. [ ۲]
راوی
سال زوراتاس
قبیله ماچیگوئنگا
تاسورینچی
دن سالمون زوراتاس
عکس قصه گو (رمان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

سامر, راو

مترادف ها

gagman (اسم)
بذله گو، شوخی کننده، ادم شوخ، قصه گو

storyteller (اسم)
قصه گو، نقال، راوی، داستان سرا

پیشنهاد کاربران

Narrator آفرین بر شما دلیل دیس لایک بعضی دوستان رو نمیفهمم بهترین کلمه ای که میشه گفت همینه
سمیر
سامِر
سامر
باید کلمه قوی تری بزارین مسلا قصه گو میشه Narrator

بپرس