قصاقص

لغت نامه دهخدا

قصاقص. [ ق ُ ق ِ ] ( ع اِ ) اعلی. ( اقرب الموارد ): قصاقصا الورکین ؛ اعلاهما. ( اقرب الموارد ) ( از لسان ). || ( ص ) درشت اندام. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ): جمل قصاقص ؛ شتر بزرگ زورآور. ( منتهی الارب ). || پستک و کوتاه بالا و قصیر. || اسدقصاقص ؛ شیر که دندان بر هم ساید به خشم چنانکه آوازآید از وی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || حیة قصاقص ؛ مار خبیث و تباه کار. ( منتهی الارب ).

قصاقص. [ ق َ ق ِ ] ( ع اِ ) ج ِ قُصاقِص. جمع مکسر است. ( منتهی الارب ). رجوع به قُصاقِص شود.

پیشنهاد کاربران