خون جستن . [ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) قصاص خواستن . ( آنندراج ) . طلب خون کردن . خونخواهی نمودن . ( یادداشت بخط مؤلف ) :
جهان را عشق عالم سوز اگر بر یکدگر سوزد
که خون شبنم از خورشید عالمتاب می جوید.
صائب ( از آنندراج ) .
جهان را عشق عالم سوز اگر بر یکدگر سوزد
که خون شبنم از خورشید عالمتاب می جوید.
صائب ( از آنندراج ) .