قصاب

/qassAb/

مترادف قصاب: سلاخ، گوشت فروش

برابر پارسی: گوشت فروش

معنی انگلیسی:
butcher

لغت نامه دهخدا

قصاب. [ ق ِ ] ( ع اِ ) بندهای آب و پشته ها که در پای دیوار سازند تا آب جمع نشود و اطراف دیوار نیفتد و ویران نگردد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دیار. ( اقرب الموارد ). سرایها. ( منتهی الارب ). یکی ِ آن قَصَبة است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قصبة شود.

قصاب. [ ق ُص ْ صا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قاصب. ( اقرب الموارد ). رجوع به قاصب شود.

قصاب. [ ق َ ] ( از ع ، ص ، اِ ) قَصّاب است که در ضرورت شعری مخفف آمده است :
گوسفندان که بروننداز حساب
زَانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟
مولوی.
رجوع به قَصّاب شود.

قصاب. [ ق َص ْ صا ] ( ع ص ، اِ ) نای زن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). زمار. ( اقرب الموارد ). نی نواز. ( منتهی الارب ). نفخ کننده در نی. ( اقرب الموارد ). || شترکش. ( منتهی الارب ). جَزّار. ( اقرب الموارد ). || برنده گوشت و روده و مانند آن. ( منتهی الارب ). گوشت فروش. ( مهذب الاسماء ) :
قصاب چه آری ز پی کشتن ماهی
خود کشته شودماهی بی حربه قصاب.
خاقانی.
هستی خاقانی است غارت عشق ای دریغ
هرچه شبان پرورید روزی قصاب شد.
خاقانی.
آن کسان کآسمانْش میخوانند
نام قصاب بر شبان بستند.
خاقانی.
به تندی گفتم ای بخت بلندم
نه تو قصابی و من گوسپندم ؟
نظامی.
چو قصاب از غضب خونی نشانی
چو نفاط از بروت آتش فشانی.
نظامی.
سعدیا گوسفند قربانی
به که نالد ز دست قصابش ؟
سعدی.
به تمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان.
سعدی.
توانگر از نشاط فربهی در خود نمیگنجد
از این غافل که هم پهلوی چرب اوست قصابش.
صائب.

قصاب. [ ق َص ْ صا ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر در 62500 گزی خاور کنگان و جنوب راه مالرو کنگان به اشکنان. سکنه آن 16 تن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

قصاب.[ ق َص ْ صا ] ( اِخ ) حبیب بن ابوعمره کوفی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از محدثان است. وی از سعیدبن جبیر روایت دارد. به سال 142 هَ. ق. وفات یافت. ( لباب الانساب ).

قصاب. [ ق َص ْ صا ] ( اِخ ) حسن بن عبداﷲ از محدثان است. وی از نافعبن عمرو روایت کند و از او وکیعبن جراح روایت دارد. ( لباب الانساب ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

آملی احمد بن محمد بن عبدالکریم مکنی به ابوالعباس عارف معروف و شیخ طبرستان (نیمه دوم قر. ۴ ه. ) . وی مرید محمد بن عبدالله طبری و او مرید ابومحمد حریری بود . قصاب با ابوالحسن خرقانی صحبت داشته و دیری در خانقاه او گذرانیده است.
کسی که گاووگوسفندمی کشدوگوشت آنهارامی فروشد، گوشت فروش
( صفت اسم ) کسی که در نای دمد نای زن .
موید الدین بن محمد بن علی مکنی به ابو عبدالله بصفت تهور و تکبر و قلت عقل و تدبیر موصوف بود و در سنه تسعین و خمس ماه بحکم الناصرالدین الله منصب وزارت را تعهد نمود و با فوجی از سپاه بغداد روی بجانب خوزستان نهاد و آن ولایت را در سلک سایر قلمرو خلیفه سمت انتظام داد .

فرهنگ معین

(قَ صّ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) نای زن ، کسی که در نای می دمد.
( ~ . ) [ ع . ] (ص . اِ. ) گوشت فروش ، کسی که چهارپایان (گاو و گوسفند و... ) را ذبح می کند.

فرهنگ عمید

کسی که گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش.

واژه نامه بختیاریکا

گِلورنا

دانشنامه عمومی

قصاب یا گوشت گر به فردی گفته می شود ، که کارش کشتار حیوانات، قطعه قطعه کردن و فروش آن هاست. این حیوانات می توانند چهارپایان، مرغ ها و ماهی ها باشند. این کار در قصابی ها و سوپر مارکتها انجام می شود. قصابی شغلی باستانی و کهن محسوب می شود.
قصابی شغلی از زیر مجموعه حرفه صنایع غذایی است. یک قصاب دارای توانمندی هایی از قبیل آماده سازی و نگهداری ابزار قصابی، ذخیره و نگهداری گوشت ها و محصولات پروتئینی در فروشگاه، برش گوشت، برش لاشۀ گوسفند به چهار قسمت اصلی، برش انواع ماکیان، برش انواع ماهی و میگو، آماده سازی محصولات جهت فروش در فروشگاه و ارتباط با مشتری و مدیریت قصابی می باشد و با مشاغلی از قبیل دامپرورها، قصاب صنعتی کشتارگاه ها، مدیران رستوران و هتل ها در ارتباط است.
عکس قصابعکس قصابعکس قصاب

قصاب (فیلم ۱۹۷۰). قصاب ( به فرانسوی: Le Boucher ) فیلمی مهیج به کارگردانی کلود شابرول است که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به استفان اودران، ژان یان، و دومینیک زاردی اشاره کرد.
عکس قصاب (فیلم ۱۹۷۰)

قصاب (فیلم ۲۰۰۶). «قصاب» ( انگلیسی: The Butcher ( 2006 film ) ) فیلمی در ژانر ترسناک است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد.
عکس قصاب (فیلم ۲۰۰۶)

قصاب (فیلم ۲۰۰۹). قصاب ( به انگلیسی: The Butcher ) یک فیلم سینمایی اکشن آمریکایی محصول سال ۲۰۰۹ به کارگردانی جسی وی. جانسون است. از بازیگران این فیلم می توان به اریک رابرتز اشاره کرد.
عکس قصاب (فیلم ۲۰۰۹)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

سلاخ

مترادف ها

butcher (اسم)
سیاف، قصاب، سلاخ، ادم خونریز

meatman (اسم)
قصاب، گوشت فروش

فارسی به عربی

جزار

پیشنهاد کاربران

قصاب: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
شمیت ŝamit ( سنسکریت: صمیته śamita )
واژه قصاب
معادل ابجد 193
تعداد حروف 4
تلفظ qassāb
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی]
مختصات ( گاو و گوسفند و. . . )
آواشناسی qassAb
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین گوشت فروش پارسی برای واژه عربی قصاب است.

سلیم
قصاب: واژه ای اربی ست به کسی گویند که جانوری را می کشد و خونش را بر زمین می ریزد یا همان جانور کش.
به گمانم که برای گوشت فروش هم نباید قصاب گفت بلکه قصابی درست تر ست.
برای آدم کشان این واژه استفاده نمی شود.
قَصّاب: گوشتفروش، گوشتگر، گوشتکار
لحام
Meat ordinator
قَصَب و قَصّاب هم خانواده اند.
قَصَب: نای
قَصّاب: نای زن، آن کسی که چهارپایان ( گاو و گوسفند و. . . ) را ذبح می کند.
وَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ عَصَبِی وَ قَصَبِی وَ عِظَامِی ( از دعای روز عرفه امام حسین علیه السلام )
...
[مشاهده متن کامل]

و گوشتم، و خونم، و مویم، و پوستم، و عصبم، ونایم، و استخوانم

بیشتر زبان عربی ایرانی است ، چون ایرانی ها این زبان من درآوردی را ساختند .
واژه که در هندی برای قصاب بکار می برند :
कसाई
kasaee
فکر کنم همه چیز روشن شد
نای زَن، گاوکُش
نمونه:
. . . چهره اش همانندی هایی نیز با نای زن ( قصّاب ) ها و گاوکُش های میهن خودمان نیز دارد
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/02/blog - post_2259. html
...
[مشاهده متن کامل]

برابرِ �گوشت فروش� یاد شده در بالا را شاید بتوان با چشم پوشی جایگزین واژه ی �قَصّاب� نمود؛ ولی از دید من، میان این دو باید جداگانگی روشنی بدیده گرفت و آمیخته واژه ی �گوشت فروش� را همینگونه پذیرفت و جداگانه بکار برد؛ به این آرش که می تواند نای زن ( �قَصّاب� ) نباشد. شوندِ دیگر آن بویژه در این سخن باریک و پاکیزه ( نکته ) نهفته است که پیشه ی نای زنی بویژه در گذشته ای دورتر از دربرگیرندگی بیش تری برخوردار بوده و در جاها و برگزاری ایستارهای گوناگون چون جشن های آیینی ( �عید قربان� ) ، مهمانی ها و هماوندی های دیگر بکار گرفته می شده و همچنان با دامنه ای کم تر بکار گرفته می شود.

قصاب= کذاب . . . . یعنی کسی که برای فروختن گوشت مانده و حیوان مریضی که مجبور به قربانی کردن آن مجبور میشه دروغ گفتن را پیشه خود کند
قصاب به ظاهر عربی است چون ص دارد ( غین وقاف در عربی و تورکی مشترک است. . . غین وقاف در فارسی وجود ندارد ) . . حروف ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) مخصوص زبان عربی است. و در هیچ زبان دیگری وجود ندارد. . . کلمات تورکی
...
[مشاهده متن کامل]
را عمدا با حروف مخصوص عربی می نویسند . تا به کلمات تورکی هویت عربی بدهند. مثلا اصلان=اسلان. . . . . حوله=هوله. . . شمع=شام. . . روستای باباطاهر عریان=اوریان. . . قصاب ( قس اب ) از دسته کلمات تورکی که آخرشان آب=ابادانیق دارند. مثل میناب ( مین آب ) =جایی که هزار تا آبادی دارد. . . بناب ( بین آب ) =هزارتا آبادی

کاس آب : کسی که شستسو می دهد
فارسی باستانی
باستانیان کوسفند رو مشستند و بعد میکشتند.
جان گیرنده
گوشت فروش

سلاخ، پوست کن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس