قشون
/qoSun/
مترادف قشون: ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، لشکر
برابر پارسی: ارتش، سپاه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- امثال :
مثل قشون بی سردار.
مثل قشون شکسته .
قشون. [ ق ُ ] ( اِخ ) دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند در 53 هزارگزی جنوب خوسف و سرراه مالرو عمومی سرچاه. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است. سکنه آن 50 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری و کرباس بافی است. راه مالرو دارد، و از خوسف میتوان اتومبیل برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) مجموعه سپاهیان ارتش .
دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند و در ۵۳ هزار گزی جنوب خوسف و سر راه مالرو عمومی سرچاه واقع است . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. سپاه، لشکر.
دانشنامه آزاد فارسی
قُشُون (نشریه)
رجوع شود به:صف (نشریه)
رجوع شود به:صف (نشریه)
wikijoo: قشون
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی قشون از ریشه ی واژه ی گشن فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹




واژه ی قشون از ریشه ی واژه ی گشن فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹




قشون کلمه ای تورکی است که از فعل قوشماق به معنی متصل کردن گرفته شده ریشه آن قوش بوده وقتی پسوند اون اضافه می شود به شکل قوشون و به معنی به هم متصل درامده که مفهوم سپاه را می رساند و به همین شکل و مفهوم وارد فارسی شده است
قشون همان گشن پارسی به معنای بسیار و زیاد و گرد آمده است و معمولا بعد از لشکر می آید . یکی لشکری گشن آمد پدید
واژه قشون
معادل ابجد 456
تعداد حروف 4
تلفظ qošun
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی] ‹قشن› [منسوخ]
مختصات ( قُ ) [ تر. ] ( اِ. )
آواشناسی qoSun
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
بعضی دوستان که گفتند این واژه پارسی است خیلی خیلی اشتباه کردند چون این واژه صد درصد ترکی است.
معادل ابجد 456
تعداد حروف 4
تلفظ qošun
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی] ‹قشن› [منسوخ]
مختصات ( قُ ) [ تر. ] ( اِ. )
آواشناسی qoSun
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع فرهنگ فارسی عمید
لغت نامه دهخدا
بعضی دوستان که گفتند این واژه پارسی است خیلی خیلی اشتباه کردند چون این واژه صد درصد ترکی است.
اوردو کلمه ای ترکیست مثل قشون
قشون از قوشولماق یعنی به هم پیوستن هست معنی خیل می دهد منبع دهخدا
اردو کلمه ترکی معنی ارتش
Horde از اردو انگلیسی
این شخص آرش حتی نمیفهمد چه می گوید
... [مشاهده متن کامل]
فارسی ارتش می شود
بوردو ن اردو یعنی ارتش و قشون یعنی خیل
در زبان تو ۶۰ سال پیش کلمه موغولی ارتش نام رودی در ترکستان استعمال میشه زمان حکومت رضا قزاق


قشون از قوشولماق یعنی به هم پیوستن هست معنی خیل می دهد منبع دهخدا
اردو کلمه ترکی معنی ارتش
Horde از اردو انگلیسی
این شخص آرش حتی نمیفهمد چه می گوید
... [مشاهده متن کامل]
فارسی ارتش می شود
بوردو ن اردو یعنی ارتش و قشون یعنی خیل
در زبان تو ۶۰ سال پیش کلمه موغولی ارتش نام رودی در ترکستان استعمال میشه زمان حکومت رضا قزاق


واژه قشون کاملا پارسی است چون در ترکی می شود بوردو این واژه یعنی قشون صد درصد پارسی است.
بیشتر به معنی سپاه است
قشون . [ ق ُ ] ( ترکی ، اِ ) لشکر. گروهی از فوج . ( آنندراج ) . درحقیقت این کلمه بدون واو است و واو را برای اظهار ضمه در ترکی نویسند و فارسیان اکثر قشون را به واو معروف خوانند. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) .
- امثال :
مثل قشون بی سردار .
مثل قشون شکسته .
- امثال :
مثل قشون بی سردار .
مثل قشون شکسته .
( اسم ) [ترکی] ‹قشن› [منسوخ] ۱. مجموع سپاهیان یک کشور؛ ارتش.
۲. سپاه؛ لشکر.
۲. سپاه؛ لشکر.
ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، لشکر
ارتش، لشکر، هنگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)