قشنگ
/qaSang/
مترادف قشنگ: جمیل، خوشکل، خوشگل، دلپسند، دلربا، رعنا، زیبا، شیک، ظریف، ملوس، ملیح، نازنین، وجیه
متضاد قشنگ: زشت
برابر پارسی: زیبا، خوشگل
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: زیبا، خوشگل
برچسب ها: اسم، اسم با ق، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( صفت ) زیبا نیکو : زی فرنگستان سه کرت شاه ایران راند خنگ - خواست تا ایران شود همچون فرنگستان قشنگ . ( بهار ۱٠٠ : ۲ )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. با مهارت.
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
اصطلاحات و ضرب المثل ها
وقتی کسی مدام در حال اشتباه کردن و دچار برداشت های اشتباه از چیزی باشد به تمسخر و تذکر او را با این واژه صدا می زنند که تاکید و هشداری باشد برای این که طرف مقابل را متوجه اشتباه بودن حرف هایش بکنند. مثال: قشنگ ! این چیزی که تو می گویید معنی اش این می شود نه آن. نمونه ی مترادف با این واژه؛ مشنگ، هوشنگ، مجید جان دلبندم، پسرم و امثال آن ها است.
جدول کلمات
مترادف ها
خوب، خوشرو، فرخ، زیبا، قشنگ، خوشگل، عالی، شکیل، باصفا، خوش اندام، خوش روی، خوبرو، خوش منظر
زرنگ، چابک، چالاک، فرز، سریع، با هوش، دانا، قشنگ
خوب، خوش نما، قشنگ، شکیل
زیبا، قشنگ
قشنگ، پنیری
خوب، زیبا، قشنگ
جسور، گستاخ، پر رو، قشنگ، سرحال، بی پرده، غنچه دار، سالم و با روح
قشنگ، اراسته، پاکیزه، صنوبر
خوشرو، قشنگ، خوش منظر، خوش قیافه
قشنگ
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
Old Anatolian Turkish: گُزَل
... [مشاهده متن کامل]
Azerbaijani: g�zəl
Ottoman Turkish: گوزل
Uyghur: گۈزەل ( g�zel )
Uzbek: goʻzal
Kumyk: гёзел ( g�zel )
Kyrgyz: көзөл ( k�z�l )
Southern Altai: кӱзел ( k�zel, “dear, native” )
Kazakh: көзел ( k�zel )
Kyrgyz: көзөл ( k�z�l )
این واژه که ریشه ی سُغدی - ایرانی در اصل بوده خوشَنگ که ترکیزه شده است.
روشنگری بیشتر:
• خوش اَنگ = بسیار خوش و دلچسب
اَنگ به چم بسیار. مانند:
• هوش اَنگ = بسیار باهوش
• پل اَنگ = بسیار خال دار
... [مشاهده متن کامل]
• توپ اَنگ = بسیار توپ انداز ( گلوله انداز )
انگ پسوندِ بسیارساز است. مانند پیشوند poly در انگلیسی است.
روشنگری بیشتر:
• خوش اَنگ = بسیار خوش و دلچسب
اَنگ به چم بسیار. مانند:
• هوش اَنگ = بسیار باهوش
• پل اَنگ = بسیار خال دار
... [مشاهده متن کامل]
• توپ اَنگ = بسیار توپ انداز ( گلوله انداز )
انگ پسوندِ بسیارساز است. مانند پیشوند poly در انگلیسی است.
این واژه همان خوشنگ پارسی هست ک شده قشنگ . اگ سغدی هم باشه ک سغدیان هم زبان و فرهنگ و هنرشان ایرانی بوده روی هم رفته سغدیان تیره ای اریایی و ایرانی بودند
زبان سغدی یکی از زبان های هندو ایرانی هست و تورک ها از این زبان بسیار وام واژه گرفته اند و به راستی تورکی گویشی از سغدی هست نه سغدی گویشی از تورکی
دوستان در دیوان الغات ترک سغدی گویشی از تورکی لحاظ شده .
و در سغدی یا ساغدی خوشنق هست این واژه
خوشنق خشنق خشنگ قشنگ
و در سغدی یا ساغدی خوشنق هست این واژه
خوشنق خشنق خشنگ قشنگ
این واژه پارسی است تو ترکی میشه G�zel و تو اربی میشه جمیل
قشنگ در سغدی خشَنک xshang و اَخشَنک axshank به معنی خشنود کننده می باشد.
در زبان فارسی هرواژه ای عربی نباشد بی شک بی شک کوردی است یا ریشه در زبان کوردی دارد . قشنگ در کوردی قه شه نگ نوشته میشود شه نگ به معنی زیبا ، در اصل این کلمه قدشنگ است به معنی قد زیبا ، قباره زیبا ،
درود
یه جوری میگید زبان ترکی اینجور و اونجور هست که انگار زبانی بی هیچ وام واژه است. تازیان چون از شهر آیین به دور بودند برای بسیاری از کار ها، میوه ها، رفتارها و. . . هیچ واژه ای نداشتند.
پس آغاز به وام گیری از این و آن به ویژه از ایرانیان کردند ولی چون تازیان واژه ها را نه آن گونه که بود بلکه به گونه ای دگر بازگو می کردند ( تازی شده ) برای همین هرزگان و کژ اندیشان بسیاری از میان مردم خودمان این واژه ها را ریشه در زبانی از مردمان بی ریشه می جویند.
... [مشاهده متن کامل]
ترک ها هم به مانند این سست سرشتان، هنگامی که پا به ایران گذاشتند، زود مسلمان شدند بی آنکه در برابر فرهنگ اسلامی مقاومت کنند و یا زبان درباری پارسی را برگزیدند زیرا ترکی کارایی نیاز را در زمینه کشوری و لشکری نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
یک زبان بر ساخته و بی ریشه، نمی تواند تیشه به ریشه کهن ترین زبان جهان زند.
یه جوری میگید زبان ترکی اینجور و اونجور هست که انگار زبانی بی هیچ وام واژه است. تازیان چون از شهر آیین به دور بودند برای بسیاری از کار ها، میوه ها، رفتارها و. . . هیچ واژه ای نداشتند.
پس آغاز به وام گیری از این و آن به ویژه از ایرانیان کردند ولی چون تازیان واژه ها را نه آن گونه که بود بلکه به گونه ای دگر بازگو می کردند ( تازی شده ) برای همین هرزگان و کژ اندیشان بسیاری از میان مردم خودمان این واژه ها را ریشه در زبانی از مردمان بی ریشه می جویند.
... [مشاهده متن کامل]
ترک ها هم به مانند این سست سرشتان، هنگامی که پا به ایران گذاشتند، زود مسلمان شدند بی آنکه در برابر فرهنگ اسلامی مقاومت کنند و یا زبان درباری پارسی را برگزیدند زیرا ترکی کارایی نیاز را در زمینه کشوری و لشکری نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
یک زبان بر ساخته و بی ریشه، نمی تواند تیشه به ریشه کهن ترین زبان جهان زند.
کشیدن: جذب کردن.
کَشِند: کَشِنگ: قَشِنگ: ( جذاب )
کَشِند: کَشِنگ: قَشِنگ: ( جذاب )
قشنگ یعنی
قشنگ یک شکل خاص و منحصر بفرد از نهایت زیبایی و دلربایی است.
دیدن قشنگ با عقل امکان پذیر نیست با دل و ادراک قادر به رویت آن هستیم.
من که در چهره خوبان همه او می بینم
تو مپندار که من روی نکو می بینم
این نوع دیدن قشنگ است.
قشنگ یک شکل خاص و منحصر بفرد از نهایت زیبایی و دلربایی است.
دیدن قشنگ با عقل امکان پذیر نیست با دل و ادراک قادر به رویت آن هستیم.
من که در چهره خوبان همه او می بینم
تو مپندار که من روی نکو می بینم
این نوع دیدن قشنگ است.
قَشَنگ = زیبا، خوشگل
مهم است که بدانید این واژه پارسی است، نه ترکی یا مغولی. این واژه از زبان سُغدی آمد ولی آن زبان یه زبان ایرانی هستش.
مهم است که بدانید این واژه پارسی است، نه ترکی یا مغولی. این واژه از زبان سُغدی آمد ولی آن زبان یه زبان ایرانی هستش.
با سلام به همه. من تمام کامنتهارو خوندم و فقط دو نظر در مورد تورک بودن این واژه دیدم ولی بعد از آن دوستانی شروع کردن به آسمون ریسمون بافتن که نمیدانم تورکی فلان استو تورکی بهمان است
داداش تو چیکار داری تورکی چیه اصلا تورکی یه زبان بدویه که هزار واژه داره اون نظرشو داده شما هم نظرتو بده با توهین فقط شخصیت پایین خودتو نشون میدی
... [مشاهده متن کامل]
اما در مورد واژه ی قشنگ
این واژه صد درصد و بدون هیچ گونه شکو شبهه ای تورکی هست
ببینید ما دوتا کلمه در این جغرافیا برای بیان زیبایی داریم خوب دقت کنید
اولی گزل با ضمه روی گاف
گز ال ؛ گز یعنی چشم و ال یعنی دست
یعنی کسی که زیباست چشمها و دستان زیایی دارد پس این کلمه از دو کلمه ساخته شده
و اما قشنگ دقیقا مثل گزل از دو کلمه ی به هم چسبیده درست شده
قاش و انگ
قاش یعنی ابرو و در بعضی مواقع به پیشانی هم اطلاق میشه مثل واژه ی قاشقا یا همون قشقا و انگ به معنی چانه
پس قشنگ که درواقع قاش انگ هست به معنی ابرو و چانه هست یعنی کسی که زیباست ابروها و چانه یا همون لبو دهن زیبایی دارد
قشنگ مثل قشقایی از قاشنگ و قاشقایی به این ریخت تغییر یافه موفقو موید باشید
داداش تو چیکار داری تورکی چیه اصلا تورکی یه زبان بدویه که هزار واژه داره اون نظرشو داده شما هم نظرتو بده با توهین فقط شخصیت پایین خودتو نشون میدی
... [مشاهده متن کامل]
اما در مورد واژه ی قشنگ
این واژه صد درصد و بدون هیچ گونه شکو شبهه ای تورکی هست
ببینید ما دوتا کلمه در این جغرافیا برای بیان زیبایی داریم خوب دقت کنید
اولی گزل با ضمه روی گاف
گز ال ؛ گز یعنی چشم و ال یعنی دست
یعنی کسی که زیباست چشمها و دستان زیایی دارد پس این کلمه از دو کلمه ساخته شده
و اما قشنگ دقیقا مثل گزل از دو کلمه ی به هم چسبیده درست شده
قاش و انگ
قاش یعنی ابرو و در بعضی مواقع به پیشانی هم اطلاق میشه مثل واژه ی قاشقا یا همون قشقا و انگ به معنی چانه
پس قشنگ که درواقع قاش انگ هست به معنی ابرو و چانه هست یعنی کسی که زیباست ابروها و چانه یا همون لبو دهن زیبایی دارد
قشنگ مثل قشقایی از قاشنگ و قاشقایی به این ریخت تغییر یافه موفقو موید باشید
خوش رنگ = خوش گل
خوشرنگ = خوشگل
خوشرنگ: خُوشنگ: قوشنگ: قشنگ.
بدرنگ: بدگل
خوشرنگ: آنکه رنگ و رخ خوش داشته باشد.
خوشرنگ = خوشگل
خوشرنگ: خُوشنگ: قوشنگ: قشنگ.
بدرنگ: بدگل
خوشرنگ: آنکه رنگ و رخ خوش داشته باشد.
از دور قشنگی؛ خیلی! از نزدیک چطور؟؟؟؟
باحال!
باحال!
در قدیم در کرمانشاه اسم خیلی از دختر ها بوده و به معنی زیبا و beauty به کار میرفته است
درباره واژه قشنگ و این که متعلق به کدام زبان است بنده اطلاعی ندارم. اما اینکه شما وقتی کلمه ای بیگانه در زبان قومی بکار میره بگی نم از زبون قدیمشون هست و چنین حرفهایی حرف هایی به غایت ابتدایی است. و اینکه واژگان به زبانهای دیگر نفوذ میکنن و این حرفهای شما مصداق فریب اذهان عمومی است . اینکه شما هر واژه وارد شده به یک زبان را ملاکی برای ادعاهای پوچ قرار دهی که اسمت را بالغ نمیتوان گذاشت. کلمات در طول تاریخ بین زبانها مبادله شده و چنین تراوشات احمقانه ای را نمیپذیرد. مثلا بگویم چون گنج در عرب های خوزستان بکار میرود پس زود استدلال کنیم اینها زبان قدیم پارسی داشتند و. . . . واقعا احمقانه است . حال اگر بخواهیم واژه های وارده ترکی به فارسی و یا واژگان وارده عربی به فارسی و . . . را حساب کنیم میتوان لیستی بلندبالا تهیه کرد و با استدلال شما همه اینها یکی هستند !
... [مشاهده متن کامل]
واژگان وارده از ترکی به فارسی مانند : قشلاق - ییلاق - قشقراق - باجناق - بزرگ - کوچک - کوچ - کوچه - دماغ - سنجاق - داداش - ساقداش ( ساقدوش وارد فارسی شده ) - سرمه - ترمه - دلمه - قایق ( بصورت کایاک در جهان ) - قاتق ( قاتیق ) - سرتغ - قاطر ( قاتیر ) - دکمه - فندق_قاشق - قاب - قابلمه ( قابلاما ) - بشقاب - چنگال - مرال ( مارال ) - سلماز ( سولماز ) - ائل ( ایل ) - خان _ خانم_قیمه - قورمه ( قوءورما ) - چکمه_اقا - من - ارمغان _ سوغات _ قورباغه - تک_سرا ( معادل فارسی =کاشانه ) - خانه _بایرام ( بصورت پدرام با کمی تحول معنایی و بیرام در عربی ) - ساچمه و . . واژه فقط به فارسی وارد شده پس بیایم بگیم اینها از قدیم ترک بودن! خسته نباشید.
... [مشاهده متن کامل]
واژگان وارده از ترکی به فارسی مانند : قشلاق - ییلاق - قشقراق - باجناق - بزرگ - کوچک - کوچ - کوچه - دماغ - سنجاق - داداش - ساقداش ( ساقدوش وارد فارسی شده ) - سرمه - ترمه - دلمه - قایق ( بصورت کایاک در جهان ) - قاتق ( قاتیق ) - سرتغ - قاطر ( قاتیر ) - دکمه - فندق_قاشق - قاب - قابلمه ( قابلاما ) - بشقاب - چنگال - مرال ( مارال ) - سلماز ( سولماز ) - ائل ( ایل ) - خان _ خانم_قیمه - قورمه ( قوءورما ) - چکمه_اقا - من - ارمغان _ سوغات _ قورباغه - تک_سرا ( معادل فارسی =کاشانه ) - خانه _بایرام ( بصورت پدرام با کمی تحول معنایی و بیرام در عربی ) - ساچمه و . . واژه فقط به فارسی وارد شده پس بیایم بگیم اینها از قدیم ترک بودن! خسته نباشید.
واژگان:
《خوب، خوش، شاد، قشنگ》فارسی هستند.
شاد=درفارسی باستان 《شیات》بوده.
شاد در زبان فارسی پهلوی《شات》بوده است.
شاد کاملا فارسیست
قشنگ=قشنگ در فارسی پهلوی 《خوشنگ》بوده است، که ریشش واژه ی ( خوش ) است. که خود خوش هم ریشش《وخش》است
... [مشاهده متن کامل]
و هم وزن هوشنگ
خوب=واژه ی خوب از واژه ی《هو یا هوپ》بدست می آید.
همچنین در زبان ترکی چیزی به نام قوب که معنی خوب را بدهد، وجود ندارد. وادعایی پوچ است.
خوش= در زبان پارسی پهلوی ( خش یا هش ) بوده است.
ریشه ی واژه ی ( خوش ) واژه ی 《وخش》به معنی تابان و نیکو است.
البته میتوان گفت واژه ی خوش ( هش ) در زبان فارسی پهلوی با 《هو ( خوب ) 》هم در ارتباط است.
همانگونه که دیدید این واژگان ریششون ( وخش یا هو، هوپ ) هستند و ارتباطی با زبان های غیر ایرانی ندارند.
این واژگان از زبان فارسی به زبان ترکی راه یافته اند.
《خوب، خوش، شاد، قشنگ》فارسی هستند.
شاد=درفارسی باستان 《شیات》بوده.
شاد در زبان فارسی پهلوی《شات》بوده است.
شاد کاملا فارسیست
قشنگ=قشنگ در فارسی پهلوی 《خوشنگ》بوده است، که ریشش واژه ی ( خوش ) است. که خود خوش هم ریشش《وخش》است
... [مشاهده متن کامل]
و هم وزن هوشنگ
خوب=واژه ی خوب از واژه ی《هو یا هوپ》بدست می آید.
همچنین در زبان ترکی چیزی به نام قوب که معنی خوب را بدهد، وجود ندارد. وادعایی پوچ است.
خوش= در زبان پارسی پهلوی ( خش یا هش ) بوده است.
ریشه ی واژه ی ( خوش ) واژه ی 《وخش》به معنی تابان و نیکو است.
البته میتوان گفت واژه ی خوش ( هش ) در زبان فارسی پهلوی با 《هو ( خوب ) 》هم در ارتباط است.
همانگونه که دیدید این واژگان ریششون ( وخش یا هو، هوپ ) هستند و ارتباطی با زبان های غیر ایرانی ندارند.
این واژگان از زبان فارسی به زبان ترکی راه یافته اند.
این واژه نه پارسی است نه ترکی بلکه سغدی است و گونه دگرگونه واژه خُشنک است پس میتوان گفت به پارسی نزدیک است اما به ترکی اصلا چرا که زیبا و قشنگ به ترکی میشود گوزل
درود ُ سپاس
البته در دیوان لغات الترک کاشغری که به زبان عربی نوشته شده، نزدیک به 8 هزار واژه، آنهم از بیست و خرده ای قبیله بدوی ترک، گردآوری شده که درصد قابل توجهی از آن هم، واژگان ناترکی هستند، هرچند دوستان نام این دیوان را لغتنامه جامع!!! می گذارند.
... [مشاهده متن کامل]
کم و بیش همه زبانها هریک از حدود صدها هزار واژه پایه ریزی شده اند که لغتنامه ای با این شمارگان واژه، هیچگاه فراگیر به حساب نمی آید.
اگر گویشهای گوناگون زبان ترکی در آن سالها، روی هم رفته، کمتر از 10 هزار واژه می داشته، می توان پذیرفت که لغتنامه ای با 7 تا 8 هزار واژه، لغتنامه کم وبیش نزدیک به جامع و فراگیر باشد.
هرچند بی گمان نام دیوان لغات الترک و نویسنده اش محمود کاشغری را تا حدود صد سال پیش کسی نشنیده بود، آنگاه ناگهان دیوانی آنهم در هشت جلد کشف می شود که یابندگان، تاریخ آن را به قرنها پیش از آن ( هزار سال پیش از زمان کنونی ) می رساندند ولی به این پرسش پاسخ نمی دادند که کتابی در این حد و اندازه، کجا و در چه شرایط محیطی و امنی نگهداری می شده که پس از نهصد سال، اینطور بی گزند و کامل و رسا به دستشان رسیده.
خود شخص محمود کاشغری هم که ناشناخته بود، به طور حیرت انگیزی قبرش پس از هزار سال! ( 1361 خورشیدی ) هویدا می شود که جورچین فرهنگ سازی دروغین ترکی کامل گردد و مثلن بتوان کنگره ها و همایشهای ادبیات جعلی و ساختگی در کنارش برپا نمود.
البته در دیوان لغات الترک کاشغری که به زبان عربی نوشته شده، نزدیک به 8 هزار واژه، آنهم از بیست و خرده ای قبیله بدوی ترک، گردآوری شده که درصد قابل توجهی از آن هم، واژگان ناترکی هستند، هرچند دوستان نام این دیوان را لغتنامه جامع!!! می گذارند.
... [مشاهده متن کامل]
کم و بیش همه زبانها هریک از حدود صدها هزار واژه پایه ریزی شده اند که لغتنامه ای با این شمارگان واژه، هیچگاه فراگیر به حساب نمی آید.
اگر گویشهای گوناگون زبان ترکی در آن سالها، روی هم رفته، کمتر از 10 هزار واژه می داشته، می توان پذیرفت که لغتنامه ای با 7 تا 8 هزار واژه، لغتنامه کم وبیش نزدیک به جامع و فراگیر باشد.
هرچند بی گمان نام دیوان لغات الترک و نویسنده اش محمود کاشغری را تا حدود صد سال پیش کسی نشنیده بود، آنگاه ناگهان دیوانی آنهم در هشت جلد کشف می شود که یابندگان، تاریخ آن را به قرنها پیش از آن ( هزار سال پیش از زمان کنونی ) می رساندند ولی به این پرسش پاسخ نمی دادند که کتابی در این حد و اندازه، کجا و در چه شرایط محیطی و امنی نگهداری می شده که پس از نهصد سال، اینطور بی گزند و کامل و رسا به دستشان رسیده.
خود شخص محمود کاشغری هم که ناشناخته بود، به طور حیرت انگیزی قبرش پس از هزار سال! ( 1361 خورشیدی ) هویدا می شود که جورچین فرهنگ سازی دروغین ترکی کامل گردد و مثلن بتوان کنگره ها و همایشهای ادبیات جعلی و ساختگی در کنارش برپا نمود.
جناب مرزبان!
درود بر شما
از روشنگریهای شما و بازنمود بهتر گفتار سپاسگزارم.
و خواهشمندم در نوشتن دقت بیشتری نمایید، دستکم یک بار نوشته یتان را بازخوانی کرده و ناراستیهای نوشتاری یا واژه ای آن را پیراسته و ویرایش نمایید.
... [مشاهده متن کامل]
مانند محمود غزنوی که نوشته اید محمود سلجوقی! یا واژه های نادرست دیگر.
برای برابریابی واژگان عربی نیز می توانید از خود آبادیس یاری بگیرید.
درود بر شما
از روشنگریهای شما و بازنمود بهتر گفتار سپاسگزارم.
و خواهشمندم در نوشتن دقت بیشتری نمایید، دستکم یک بار نوشته یتان را بازخوانی کرده و ناراستیهای نوشتاری یا واژه ای آن را پیراسته و ویرایش نمایید.
... [مشاهده متن کامل]
مانند محمود غزنوی که نوشته اید محمود سلجوقی! یا واژه های نادرست دیگر.
برای برابریابی واژگان عربی نیز می توانید از خود آبادیس یاری بگیرید.
اقا دکتر فاروق سومر اگر سواد داشت می دانست که اشخاصی را که ترک اراک نام برد جریانش اینست که زمان محمود سلجوقی عده ای از ترکان که خاندان سلجوقی هم بخشی از انها بودند امدند با گریه و زاری که ما دو هزار خانواریم
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
بدبختیم گوسفندامون دارد می میرد از محمود خواستند که به خراسان راهشان دهد و از اب جیحون بگذرند محمود دلش سوخت و اجازه شان داد و خود به هندوستان رفت ترکان که در اصل اهل چین بودند و جمعیت زیاد داشتند بجای دو هزار تا نزدیک بیست هزار ریختند در خراسان و به قتل و غارت محمود از هند امد و انها ترسیدند و فرار کردند و از رود جیحون گذشتند و به بیابانهای خوارزم رفتند در این میان دو هزار تا خانواده انها بجایی که به خواذزم فرار کنند به سوی اصفهان فرار کردند و محمود به حاکم اصفهان نوشت که به به گریه و زاری اینها توجه نکنی که فریبکارند و انها را بکش انها که از اصفهان مایوس شده بودند و شنیده بودند که در غرب شهرهای ثروتمند هست گله چران و غارت کنان تا اذربایجان رفتند و از امیر اذربایجان وهسودان خواستند که لطف کن ما را راه بده و هر وقت هم خواستی برات می جنگیم وهسودان که در حال جنگ بود قبول کرد و مردم اذربایجان هم با روی باز و مهمان نوازی ذاتیشان به انها خوش امد گفتند و از انها پذیرایی کردند اما خوی توحش انها باعث شد که شبانه بریزند مسجد مراغه را اتش بزنند و مردم را بکشند و مراغه را اتش بزنند و غارت کنند و هربار که مردم اذربایجان می رفتند انتقام بگیرند ترکان چون خانه نداشتند فرار می کردند و جای دیگر می رفتند وهسودان که اینگونه دید یک بار بزرگانشان را دعوت کرد و گفت میخوام باهاتون وصلت کنم و خلعت به شما بدهم ترکان هم رفتند و وهسودان خوراک مفصلی به انها داد و از قبل مردم اذربایجان را صدا زده بود گفت حالا انتقلام خودتون را بگیرید و چهل پنجاه تا از سران ترکان را کشت و قبل از اینکه خبر به بن و بارشون برسه با سپاه بر سر ترکان رفت و بسیاریشان را کشت و مجبورشون کرد از اذربایجان بیرون بروند و برگردند انها از اذربایجان به سوی خراسان فرار کردند اما چون قدرت هجوم به شهرهای بزرگ نداشتند روستاها را مورد غارت انجام میدادند و ما بین ری و اراک اینها بودند حتی عده ای از انها به موصل رفته بودند و دوباره فرار کردند و به همین عده باز پیوستند سه چهار سال دیگه مسعود به هند رفته بود ترکان امدند نیشابور را گرفتند اما مسعود امد و فرار کردند اما سال قحطی شده بود و مسعود خاص به مرو برود چون نیشابور قحطی بود در راه هیچ اب نبود و لشکر در شرف مرگ بود ترکان که خبر شده بودند نزدیک مرو نزدیکک دنداقان به سپاه خسته و قحطی دیده مسعود رسیدند و انها را شکست دادند و وارد نیشابور شدند و در این مدت ده سلسله لیاوچی چین شکت خورده بود انها هم صد هزار تا از عشایر چین را برداشت و امدند کاشغر را گرفتند و خبر ثروت ایران و چپو را که می شنیدند هر کس خری و قاطری داشت از رودان می گذشت و به می امد و حتی از طغرل هم پیش افتادند ان ترکانی که اقای سومر میگوید در اراک بودند این ها بودند در همه کتابهای تاریخی که اخوال سلجوقیان نوشته اند اینها را نوشته اند منتها اقای سومر به نفعش نبوده حقیقت را بخواند یک چیزی می بیند دیگر نمی پرسد انها که بودند انها پسر خاله های طغرل بودند و کمی جلوتر از خودش افتاده بودند به غارت -
دوستی که جواب این شخص داد و گفت با ورود عربها ترکان خزری به اران امدند و زمان عمر بن عبدالعزیز ترکان قیام کردند عزیز اولا ان اقا ادرس درستی نداد و نسخه خطی جوامع الحکایات که ادرس نشد من همچین حکایتی در
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
جوامع الحکایات ندیدم و با توجه به سابقه تحریف پان ترکان در ادرس دادنهاشان صد درصد باید شک کرد وقتی انها نظامی و اشکانیان و ابن سینا را ترک میگویند وقتی نویسنده و کتابی جعلی به نام محمود کاشغری جعل میکنند و انچنان قشگ جعل میکنند که دانشگاه دنیا را هم می فریبند و تا کنون حتی یک نسخه خطیی از ان نشان ندادند وقتی سومریان را ترک می خواننند وقتی اشکانیان را با انهمه که پهلوی بودنشان هیچ جای شکی نیست دیگر چگونه در مورد نسخه خطی راست بگویند تازه ان ادرسهایی که راست عکس برداری میکنند در معنی و مفهوم تحریف میکنند دیگر انکه باید بدانیم که خزران ترک نبودند ترک انست که چشمش تنگ باشد انکه چشمش تنگ نیست ترک نیست
اما انچه خود ترک پنداران از تاریخ طبری و دیگران ترجمه و تحریف میکنند سراسر به خاطر نفهمیدنشان از عربی است از انجا که به سنت یهودی مردم دنیا را اولاد نوح مینامیدند ترک و روس و چین وصقلاب و اسلاف و حتی وایکینگها
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
و خزر و چرکس و چچن را همگی ترک مینامیدند و ان زمان چچنها و چرکسها واسلافها و خزران به دربند حمله میکردند هربار که طبری یا دیگران نوشته اند حکام اذربایجان یا عربها رفتند ترکان را بیرون راندند اقایان به محض اینکه واژه ترک و اذربایجان نزدیک هم امده دیگر کاری به معنی ندارند معنی را تحریف میکنند حتی دیدم روایتی هست که خبر دادند به خلیفه اموی که ترکان به اذربایجان حمله کردند و خلیفه با تعجب می گوید ماالترک و اذربایجان ترک را با اذربایجان چکار - اقایون مزدبگیر میگویند ببن گفته ترک چی هست و اذربایجان - نمی دانند که در عربی نمیشود مانند فارسی گفت ترک چه و اذربایجان و ما که به معنی چه هست نخست می اید و نمی گویند ترک چیست بلکه میگویند ترک کیست جمله مقصود انها به عربی این گونه میشود من الترک و ما اذربایجان -
درود ُ سپاس
من به اندازه کافی و از روی منابعی که خود شما مطرح نمودی ( روایت عوفی، طبری، ابن هشام ) ، توضیحاتی فراتر از حد معمول را بیان کردم و دیگر دلیلی برای بازگویی آنها ندارم. اگر هنوز چیزی از گفته های من، برای شما نامفهوم و گنگ است، لطفن با دقت بیشتر و با دیدی بیطرفانه و غیرمتعصبانه، آنها را بازخوانی کن، که در این صورت به نتیجه و فرجام درست خواهی رسید.
... [مشاهده متن کامل]
و یا اینکه به میل خودت می توانی تا آخر به سینه خیز رفتن ادامه دهی!
و اثاری که می گویی از 12هزار سال پیش در آذریجان پیدا شده، در واقع سنگ نگاره ایست که دارای تصاویر انسانی و حیوانی بوده و چند سالیست در نزدیکی معدن مس در شهر سونگون یافت شده ودر حالی که برخی پیشینه آن را به 12هزار سال می رسانند، بیشتر باستان شناسان قدمت حدود 3 تا 4 هزار سال پیش از میلاد مسیح برای آن قائلند، که در هر صورت چیزی از تبار و نژاد مردان رقصنده نقش بسته بر روی سنگ قابل کشف نیست! یا حتا در میان جانوران موجود در آن هم، خبری از گرگ نیست که بتوان آن را با ارفاق به ترکان نسبت داد.
البته اگر ذهن ما هم مثل شما واضح بود، از روی علاقه ای که آن مردان نقش بسته، به رقص از خود نشان می دهند، طبعا باید می گفتیم که نگارگران این نگاره ها باید کرد بوده باشند، ولی اینگونه نتیجه گیریها پوچ و بی ارزشند و مانند نتیجه گرفتن از تصویر گرگ، بیش از آنکه علمی باشند، عشقی هستند.
ولی با این روشهای ساده اندیشانه شما در نتیجه گیری، که به راحتی آثار کشف شده را آثار ترکی می گویید، دیگر سخنانتان را هم بی اعتبار می سازید.
درباره شاعران هم به جای سفارش به من، دوستان پانترکتان را پند و اندرزی خردمندانه دهید که با این جعلسازیهای کودکانه و مبتذل، بیش از این آبروی کمرنگ خود را به خطر نیاندازند.
و آذربایجان و خراسان و کردستان یا سیستان و . . . ، هرکدام فرزندان برومند ایران زمین بوده و هستند و همانطور که هر فرزندی نسبت به پدر و مادرش هویت جدا و کاملی دارد، در عین حال هرگز فرزند بودن خود را نسبت به آنان انکار نمی کند.
دوستی و مهرورزی به هرکدام از این فرزندان، سرچشمه یافته از مهر به ریشه و بنیاد آنها یعنی ایران گرانمایه و ارجمند است و مهر این پدر مهربان، هماندازه به فرزندان میرسد، پس من همانقدر که آذربایجان را عاشقم به همان اندازه بوشهر و لرستان و لنگرود و. . . را دوست دارم.
و این دشمن تراشیهای عجیب شما واقعا مایه تاسف است.
درباره سخن فاروق سومر هم توضیح لازم رو دادم که در بالا هست و اینکه این شخص بیطرف نیست و به عنوان شاهد به درد شما نمی خورد.
من اگر بخواهم درباره تبارمندی آذری در آذربایجان شاهد بیاورم، جدای از منابع بسیار زیاد و کهن که زبان پهلوی و آذری را زبان مردم آذربایجان معرفی کرده اند و شاعرانی که در آنجا به این زبان شعر گفته اند، از گفته های مثلن احسان یار شاطر که آذری نیست کمک نمی گیرم بلکه از فرزانگان و پژوهشگران خود آذربایجان مثال می آورم که شُبهه قصد و غرض داشتن بر آنها نرود.
مانند کسروی، دکتر ریاحی خویی، عباس زریاب خویی، دکتر ارانی، دکتر عبدالعلی کارنگ، استاد شهریار و . . . ، این استادان و فرزانگان آذربایجان، هرگز زبان ترکی خود را انکار یا زیر سوال نمی بردند ولی در عین حال در برابر واقعیت تاریخ نیز گارد متعصبانه نمی گرفتند و اسناد تاریخی زبان آذری را پنهان
نساخته بلکه با شناساندن آن، گذشته آذریان را به آنها معرفی می کردند.
پروفسور اقرار علی اف از جمهوری آذربایجان نیز از همین دست محققان است که در این باره می گوید:
در دوره مولفان عرب، مردم آذربایجان به زبان آذری صحبت می کرده اند که بدون شک زبانی ایرانی بوده، زیرا مولفان آن را در برابر دری و پهلوی، گاه گاه به نام فارسی یاد می کنند و آن را از زبانهای دیگر قفقاز به شمار می آورند. همچنین آذری که از زبانهای شرق و غرب ایران و به زبان تالشی نزدیک است، جدای از زبان فارسی امروز است. ( علی اف 1378 )
استاد شهریار: کانون زبان پهلوی آذربایجان بوده، مرکز ایران آذربایجان بوده، کانون نژاد آریا، دروازه شرق، دروازه غرب همه آذربایجان بوده است.
و درباره آذربایجان می سراید:
/تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو/ /پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان/
و سخن را با پوزش و عذر خواهی از شما جناب دودانگه و دیگر دوستان به پایان می برم و امیدوارم اگر سخنی ناشایست از من خواندید که باعث رنجش خاطر شما شد، بر من ببخشید.
من به اندازه کافی و از روی منابعی که خود شما مطرح نمودی ( روایت عوفی، طبری، ابن هشام ) ، توضیحاتی فراتر از حد معمول را بیان کردم و دیگر دلیلی برای بازگویی آنها ندارم. اگر هنوز چیزی از گفته های من، برای شما نامفهوم و گنگ است، لطفن با دقت بیشتر و با دیدی بیطرفانه و غیرمتعصبانه، آنها را بازخوانی کن، که در این صورت به نتیجه و فرجام درست خواهی رسید.
... [مشاهده متن کامل]
و یا اینکه به میل خودت می توانی تا آخر به سینه خیز رفتن ادامه دهی!
و اثاری که می گویی از 12هزار سال پیش در آذریجان پیدا شده، در واقع سنگ نگاره ایست که دارای تصاویر انسانی و حیوانی بوده و چند سالیست در نزدیکی معدن مس در شهر سونگون یافت شده ودر حالی که برخی پیشینه آن را به 12هزار سال می رسانند، بیشتر باستان شناسان قدمت حدود 3 تا 4 هزار سال پیش از میلاد مسیح برای آن قائلند، که در هر صورت چیزی از تبار و نژاد مردان رقصنده نقش بسته بر روی سنگ قابل کشف نیست! یا حتا در میان جانوران موجود در آن هم، خبری از گرگ نیست که بتوان آن را با ارفاق به ترکان نسبت داد.
البته اگر ذهن ما هم مثل شما واضح بود، از روی علاقه ای که آن مردان نقش بسته، به رقص از خود نشان می دهند، طبعا باید می گفتیم که نگارگران این نگاره ها باید کرد بوده باشند، ولی اینگونه نتیجه گیریها پوچ و بی ارزشند و مانند نتیجه گرفتن از تصویر گرگ، بیش از آنکه علمی باشند، عشقی هستند.
ولی با این روشهای ساده اندیشانه شما در نتیجه گیری، که به راحتی آثار کشف شده را آثار ترکی می گویید، دیگر سخنانتان را هم بی اعتبار می سازید.
درباره شاعران هم به جای سفارش به من، دوستان پانترکتان را پند و اندرزی خردمندانه دهید که با این جعلسازیهای کودکانه و مبتذل، بیش از این آبروی کمرنگ خود را به خطر نیاندازند.
و آذربایجان و خراسان و کردستان یا سیستان و . . . ، هرکدام فرزندان برومند ایران زمین بوده و هستند و همانطور که هر فرزندی نسبت به پدر و مادرش هویت جدا و کاملی دارد، در عین حال هرگز فرزند بودن خود را نسبت به آنان انکار نمی کند.
دوستی و مهرورزی به هرکدام از این فرزندان، سرچشمه یافته از مهر به ریشه و بنیاد آنها یعنی ایران گرانمایه و ارجمند است و مهر این پدر مهربان، هماندازه به فرزندان میرسد، پس من همانقدر که آذربایجان را عاشقم به همان اندازه بوشهر و لرستان و لنگرود و. . . را دوست دارم.
و این دشمن تراشیهای عجیب شما واقعا مایه تاسف است.
درباره سخن فاروق سومر هم توضیح لازم رو دادم که در بالا هست و اینکه این شخص بیطرف نیست و به عنوان شاهد به درد شما نمی خورد.
من اگر بخواهم درباره تبارمندی آذری در آذربایجان شاهد بیاورم، جدای از منابع بسیار زیاد و کهن که زبان پهلوی و آذری را زبان مردم آذربایجان معرفی کرده اند و شاعرانی که در آنجا به این زبان شعر گفته اند، از گفته های مثلن احسان یار شاطر که آذری نیست کمک نمی گیرم بلکه از فرزانگان و پژوهشگران خود آذربایجان مثال می آورم که شُبهه قصد و غرض داشتن بر آنها نرود.
مانند کسروی، دکتر ریاحی خویی، عباس زریاب خویی، دکتر ارانی، دکتر عبدالعلی کارنگ، استاد شهریار و . . . ، این استادان و فرزانگان آذربایجان، هرگز زبان ترکی خود را انکار یا زیر سوال نمی بردند ولی در عین حال در برابر واقعیت تاریخ نیز گارد متعصبانه نمی گرفتند و اسناد تاریخی زبان آذری را پنهان
نساخته بلکه با شناساندن آن، گذشته آذریان را به آنها معرفی می کردند.
پروفسور اقرار علی اف از جمهوری آذربایجان نیز از همین دست محققان است که در این باره می گوید:
در دوره مولفان عرب، مردم آذربایجان به زبان آذری صحبت می کرده اند که بدون شک زبانی ایرانی بوده، زیرا مولفان آن را در برابر دری و پهلوی، گاه گاه به نام فارسی یاد می کنند و آن را از زبانهای دیگر قفقاز به شمار می آورند. همچنین آذری که از زبانهای شرق و غرب ایران و به زبان تالشی نزدیک است، جدای از زبان فارسی امروز است. ( علی اف 1378 )
استاد شهریار: کانون زبان پهلوی آذربایجان بوده، مرکز ایران آذربایجان بوده، کانون نژاد آریا، دروازه شرق، دروازه غرب همه آذربایجان بوده است.
و درباره آذربایجان می سراید:
/تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو/ /پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریان/
و سخن را با پوزش و عذر خواهی از شما جناب دودانگه و دیگر دوستان به پایان می برم و امیدوارم اگر سخنی ناشایست از من خواندید که باعث رنجش خاطر شما شد، بر من ببخشید.
کتاب روحی انارجانی به زبان محلی اهل تبریز است پیدا کنید بخوانید هم چاپ شده و هم در نت مجانی هست در سایت پارسی انجمن لینکش هست ببنید ابا زبان محلی اهالی تبریز در قرن ده و یازده هجری هیچ شباهتی به ترکی دارد
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
- بدبختی اینست که احمد کسروی به خاطر بی اطلاعی گفت ترکی از زمان سلجوقی وارد اذربایجان شد نمی داند ۷ قرن پس از سلجوقیان هنوز اذربایجان فارسی پهلوی سخن می گفتتند
درود ُ سپاس
نگفتم خودِ مرودشتی هستی، بلکه ممکنه کمکش کرده باشی ( در حلقومش ریخته باشی ) به دلیلی که در بالا گفتم ( شیوه نگارش و لحن گفتار ) .
روش نوشتن هرکسی مانند امضاش، منحصر به فرد و بی همتاست و قابل تقلید به وسیله افراد ساده و عادی نیست. ( بجز جاعلان چیره دست )
... [مشاهده متن کامل]
یه شاگرد دغلباز، وقتی انشایی که کس دیگه ای براش نوشته را می خونه، معلم هوشیار مچش رو می گیره و نتوان انگ دروغ به معلم زد.
سنجش نوشته های دودانگه و مرودشتی کار سختی نیست و این نکته را روشن می کند.
و وقتی شما دنبال حقایق در کتابی اسطوره ای و خرافی می گردی که در بالا هم به آن اذعان کردی، پس پیداست که کذاب کیست.
آری؛ انوشیروان، خزریها را بیرون کرده بود و در زمان حمله اعراب هم هیچ خزری در آذربایجان نبود ولی با نابودی ساسانیان و خلا قدرت ایجاد شده در کشور و نابسامان شدن مرزها، بهترین فرصت برای ترکان خزری که همیشه مترصد نفوذ به آذربایجان بودند پیش آمد و قیام ترکان هم که شما گفتی، در زمان عمر بن عبدالعزیز بوده، که حدود هشتاد سال از حمله اعراب می گذشته و در این مدت، فرصت کافی برای اشغالگری ترکان خزری و جنگ و گریزِ مسلمانان با آنها و سپس قیام ترکان وجود داشته است.
گویا شما عمر بن عبدالعزیز را با خلیفه دوم عمر ( لعنت الله علیه ) اشتباه گرفته ای که می گویی در زمان حمله اعراب به ایران ( در زمان عمر ) هیچ خزری در آذربایجان نبود، بله نبود، ولی قیام ترکان گفته شده در جوامع الحکایات عوفی مربوط به حدود سال100هجریست ( زمان عمر عبدالعزیز ) که در این بازه زمانی، ترکان فرصت خوبی برای نفوذ به آذربایجان و سپس زد و خورد با مسلمانان داشتند، آنچنان که در مرزهای شمال خاوری نیز، اوغوزها وارد خوارزم و شمال خراسان بزرگ شدند و چه جنایتها که نکردند.
و همانطور که گفتم، گاهی تاریخ نگاران، منطقه ی اران و شروان را هم جزء آذربایجان می دانستند و آن را آذربایجان می نامیدند.
با این گفتار، که به درستی موضوع را روشن می کند، می توان گفت که چه کسی غلط گفت و کی درست!
و البته زمان دقیقی از ورود نخستین قبایل اوغوز به ایران نمی توان ثبت کرد، و این گمان قابل پذیرش است که پیش از ورود طغرل سلجوقی، قبایل کوچروِ ترکی، خود را به ایران رسانده باشند به ویژه به عنوان جنگجو در لشکر محمود غزنوی.
گذشته از اینکه امثال فاروق سومر هم پژوهشگر بیطرف نیستند و سخن آنها برای شما سند است.
و آن تاریخ کذایی و پر از افتخارات ترکانه ی بیش از 8هزار سال!، در ذهن شما واضح، و دلخوش کننده ی خیالاتیهایی مثل شماست و پیوندی با تاریخ
علمی و دانشگاهی ندارد، همانگونه که در جهان، کسی به تراوشات دانشگاههای باکو و آنکارا اهمیتی نمی دهد.
درباره ی شاعران هم بیش از این آبروی خود را نبرید، نظامی بزرگوار به اندازه کافی و به روشنی خود را در ابیات متعددی معرفی کرده است که در بالا آمد و نیاز به بازگویی برای خردمندان ندارد.
و شرم کنید و بیت جعلی به نظامی نچسبانید، در ادبیات پارسی، گرگ هیچگاه نشانه ی فرزانگی نبوده ونیست بلکه نشانه وحشیگری و خونخوارگی بوده و این جانور را ترکان الگوی خود ساخته بودند. ( لابد شباهتی بین خود و گرگ می دیده اند )
و آن جاعل پانترک هم از روی ناچاری، ترک را با گرگ هم قافیه ساخته در حالیکه این دو واژه اصلن هم قافیه نمی شوند!!!
و یکی از همسران نظامی ( آفاق یا نامی دیگر ) یکی از کنیزکان ترک اهدایی ( احتمالا از امیر دربند ) بوده که در هر صورت ثابت کننده چیزی نیست.
واین جعل پانترکی، شوربختانه گریبانگیر شعر مولانا نیز گشته و اشعار ترکانه و بی اعتبار چندی در گذر زمان وارد دیوان مولوی شده است.
و درباره این ابیات که در دیوان شمس آمده /بیگانه مگویید مرا زین کویم/ /در شهر شما خانه خود می جویم/
دشمن نی ام ارچند که دشمن رویم/ /اصلم ترک است اگرچه هندی گویم/
بلاخره زبان مولانا، پارسی بوده یا هندی؟ اگر واژه هندی در اینجا و جاهای دیگر استعاره یا تشبیه باشد واژه ترک نیز همین گونه است و چرا باید دشمن رو باشد، درحالیکه همه سرزمینها از بلخ تا قونیه یک کشور بوده اند.
وگذشته از همه اینها، چیزی که این دو بیت را بی اعتبار می سازد این است که مولوی پس از آشنایی با شمس و به ویژه پس از ناپدید شدن وی، سرودن
و شاعری را آغاز کرد و دیوان شمس را سرود.
و پیش از آن سالهای درازی را به فقاهت، بدون شعرگویی گذرانده و در قونیه در مقام واعظ و خطیب، کاملن جاافتاده شده بود و با مریدان و شاگردان بسیاری که داشت یکی از ارکان این شهر به حساب آمده و به قول معروف در آنجا استخوان ترکانده بود.
وپس از آن آشنایی سرنوشت ساز و تحول روحی، که سُرایش را آغاز کرد، آیا عاقلانه است که بگوید " مرا بیگانه مگویید و در شهرتان، خانه ام را می جویم و دشمن نیستم و سخنان نامربوط دیگر؟!؟!؟! متاسفانه همه جا فریبکاران و جاعلان حضور دارند.
و اگر ترک بود فرزندش سلطان ولد که دستی در شعر داشت، نمی سرود: /بگذر از گفتِ ترکی و رومی/ /چون از آن اصطلاح محرومی/
/لیک از پارسی گوی و از تازی/ چونکه در هر دو خوش همی تازی/
و خود مولانا:/ تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم/ /دانم من اینقدر که به ترکیست آب، سو/
/گه ترکم و گه هندو، گه رومی و گه زنگی/ /از نقش تو است ای جان، اقرارم و انکارم/
که البته همه این اصطلاحات ترک و هندو و . . . چه در این بیت و دیگر ابیات، استعاره است و معناشناس می خواهد نه ظاهربین.
در جایی گفتی" آذربایجان من" دیگر چنین ادعایی نکن، آذربایجان مانند جای جای این میهن، بخشی از هویت ایران و هر ایرانیست و کسی که هویت کل برایش بی معناست؛ نامش به خط لاتین است، نوشته ای به خط سیریلیک نیمه روسی می گذارد، در مثلن متن فارسیش هم عرب مآبی موج میزند و افکار ضد ایرانیش هم از لابه لای نوشته هایش هویداست؛ هویت جزء مانند آذربایجان به این شخص تعلق نمیگیرد.
بی وطنی بیش نیست که به هر جایی ممکن است متعلق باشد جز ایران در کل و آذربایجان در جزء.
و همیشه واژگان نکوهیده و ناپسندی ( که پیداست سزاوار کیست! ) مانند مسخره، احمقانه، کذاب، خجل، بی سواد، بی منطق و. . . را چاشنی کارتان می کنید که شاید بتوانید با هوچی گری، یک حقیقت گو را از میدان به در کنید، اما خداوند یاور حق جویان است.
نگفتم خودِ مرودشتی هستی، بلکه ممکنه کمکش کرده باشی ( در حلقومش ریخته باشی ) به دلیلی که در بالا گفتم ( شیوه نگارش و لحن گفتار ) .
روش نوشتن هرکسی مانند امضاش، منحصر به فرد و بی همتاست و قابل تقلید به وسیله افراد ساده و عادی نیست. ( بجز جاعلان چیره دست )
... [مشاهده متن کامل]
یه شاگرد دغلباز، وقتی انشایی که کس دیگه ای براش نوشته را می خونه، معلم هوشیار مچش رو می گیره و نتوان انگ دروغ به معلم زد.
سنجش نوشته های دودانگه و مرودشتی کار سختی نیست و این نکته را روشن می کند.
و وقتی شما دنبال حقایق در کتابی اسطوره ای و خرافی می گردی که در بالا هم به آن اذعان کردی، پس پیداست که کذاب کیست.
آری؛ انوشیروان، خزریها را بیرون کرده بود و در زمان حمله اعراب هم هیچ خزری در آذربایجان نبود ولی با نابودی ساسانیان و خلا قدرت ایجاد شده در کشور و نابسامان شدن مرزها، بهترین فرصت برای ترکان خزری که همیشه مترصد نفوذ به آذربایجان بودند پیش آمد و قیام ترکان هم که شما گفتی، در زمان عمر بن عبدالعزیز بوده، که حدود هشتاد سال از حمله اعراب می گذشته و در این مدت، فرصت کافی برای اشغالگری ترکان خزری و جنگ و گریزِ مسلمانان با آنها و سپس قیام ترکان وجود داشته است.
گویا شما عمر بن عبدالعزیز را با خلیفه دوم عمر ( لعنت الله علیه ) اشتباه گرفته ای که می گویی در زمان حمله اعراب به ایران ( در زمان عمر ) هیچ خزری در آذربایجان نبود، بله نبود، ولی قیام ترکان گفته شده در جوامع الحکایات عوفی مربوط به حدود سال100هجریست ( زمان عمر عبدالعزیز ) که در این بازه زمانی، ترکان فرصت خوبی برای نفوذ به آذربایجان و سپس زد و خورد با مسلمانان داشتند، آنچنان که در مرزهای شمال خاوری نیز، اوغوزها وارد خوارزم و شمال خراسان بزرگ شدند و چه جنایتها که نکردند.
و همانطور که گفتم، گاهی تاریخ نگاران، منطقه ی اران و شروان را هم جزء آذربایجان می دانستند و آن را آذربایجان می نامیدند.
با این گفتار، که به درستی موضوع را روشن می کند، می توان گفت که چه کسی غلط گفت و کی درست!
و البته زمان دقیقی از ورود نخستین قبایل اوغوز به ایران نمی توان ثبت کرد، و این گمان قابل پذیرش است که پیش از ورود طغرل سلجوقی، قبایل کوچروِ ترکی، خود را به ایران رسانده باشند به ویژه به عنوان جنگجو در لشکر محمود غزنوی.
گذشته از اینکه امثال فاروق سومر هم پژوهشگر بیطرف نیستند و سخن آنها برای شما سند است.
و آن تاریخ کذایی و پر از افتخارات ترکانه ی بیش از 8هزار سال!، در ذهن شما واضح، و دلخوش کننده ی خیالاتیهایی مثل شماست و پیوندی با تاریخ
علمی و دانشگاهی ندارد، همانگونه که در جهان، کسی به تراوشات دانشگاههای باکو و آنکارا اهمیتی نمی دهد.
درباره ی شاعران هم بیش از این آبروی خود را نبرید، نظامی بزرگوار به اندازه کافی و به روشنی خود را در ابیات متعددی معرفی کرده است که در بالا آمد و نیاز به بازگویی برای خردمندان ندارد.
و شرم کنید و بیت جعلی به نظامی نچسبانید، در ادبیات پارسی، گرگ هیچگاه نشانه ی فرزانگی نبوده ونیست بلکه نشانه وحشیگری و خونخوارگی بوده و این جانور را ترکان الگوی خود ساخته بودند. ( لابد شباهتی بین خود و گرگ می دیده اند )
و آن جاعل پانترک هم از روی ناچاری، ترک را با گرگ هم قافیه ساخته در حالیکه این دو واژه اصلن هم قافیه نمی شوند!!!
و یکی از همسران نظامی ( آفاق یا نامی دیگر ) یکی از کنیزکان ترک اهدایی ( احتمالا از امیر دربند ) بوده که در هر صورت ثابت کننده چیزی نیست.
واین جعل پانترکی، شوربختانه گریبانگیر شعر مولانا نیز گشته و اشعار ترکانه و بی اعتبار چندی در گذر زمان وارد دیوان مولوی شده است.
و درباره این ابیات که در دیوان شمس آمده /بیگانه مگویید مرا زین کویم/ /در شهر شما خانه خود می جویم/
دشمن نی ام ارچند که دشمن رویم/ /اصلم ترک است اگرچه هندی گویم/
بلاخره زبان مولانا، پارسی بوده یا هندی؟ اگر واژه هندی در اینجا و جاهای دیگر استعاره یا تشبیه باشد واژه ترک نیز همین گونه است و چرا باید دشمن رو باشد، درحالیکه همه سرزمینها از بلخ تا قونیه یک کشور بوده اند.
وگذشته از همه اینها، چیزی که این دو بیت را بی اعتبار می سازد این است که مولوی پس از آشنایی با شمس و به ویژه پس از ناپدید شدن وی، سرودن
و شاعری را آغاز کرد و دیوان شمس را سرود.
و پیش از آن سالهای درازی را به فقاهت، بدون شعرگویی گذرانده و در قونیه در مقام واعظ و خطیب، کاملن جاافتاده شده بود و با مریدان و شاگردان بسیاری که داشت یکی از ارکان این شهر به حساب آمده و به قول معروف در آنجا استخوان ترکانده بود.
وپس از آن آشنایی سرنوشت ساز و تحول روحی، که سُرایش را آغاز کرد، آیا عاقلانه است که بگوید " مرا بیگانه مگویید و در شهرتان، خانه ام را می جویم و دشمن نیستم و سخنان نامربوط دیگر؟!؟!؟! متاسفانه همه جا فریبکاران و جاعلان حضور دارند.
و اگر ترک بود فرزندش سلطان ولد که دستی در شعر داشت، نمی سرود: /بگذر از گفتِ ترکی و رومی/ /چون از آن اصطلاح محرومی/
/لیک از پارسی گوی و از تازی/ چونکه در هر دو خوش همی تازی/
و خود مولانا:/ تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم/ /دانم من اینقدر که به ترکیست آب، سو/
/گه ترکم و گه هندو، گه رومی و گه زنگی/ /از نقش تو است ای جان، اقرارم و انکارم/
که البته همه این اصطلاحات ترک و هندو و . . . چه در این بیت و دیگر ابیات، استعاره است و معناشناس می خواهد نه ظاهربین.
در جایی گفتی" آذربایجان من" دیگر چنین ادعایی نکن، آذربایجان مانند جای جای این میهن، بخشی از هویت ایران و هر ایرانیست و کسی که هویت کل برایش بی معناست؛ نامش به خط لاتین است، نوشته ای به خط سیریلیک نیمه روسی می گذارد، در مثلن متن فارسیش هم عرب مآبی موج میزند و افکار ضد ایرانیش هم از لابه لای نوشته هایش هویداست؛ هویت جزء مانند آذربایجان به این شخص تعلق نمیگیرد.
بی وطنی بیش نیست که به هر جایی ممکن است متعلق باشد جز ایران در کل و آذربایجان در جزء.
و همیشه واژگان نکوهیده و ناپسندی ( که پیداست سزاوار کیست! ) مانند مسخره، احمقانه، کذاب، خجل، بی سواد، بی منطق و. . . را چاشنی کارتان می کنید که شاید بتوانید با هوچی گری، یک حقیقت گو را از میدان به در کنید، اما خداوند یاور حق جویان است.
درود ُ سپاس
جناب دودانگه که سخنان ع وامفریبانه ی خود را گاهی در حلقوم ( ع ) گاهی مرودشتی می ریزی،
مثلن می خواهی برای خودت همرای و همفکر جور کنی، اما غافل از اینکه شیوه نگارش و لحن گفتار رسوا کند دغلباز را.
... [مشاهده متن کامل]
کتاب اسطوره ساز و داستان خرافیش را هم هرجور دوست داری تفسیر کن و ازش یک تاریخ غیر مستند ولی خوشمزه برای خودت بساز و باهاش حال کن.
کتاب جوامع الحکایات و قیام و شورش بیست هزار ترک در آذربایجان را عنوان کردی.
و تازه پیش بینی هم کرده ای که چه پاسخ به زعم جنابعالی مسخره ای ممکنه بدم که بتونی زودتر طرف رو خلع سلاح کرده باشی!
خب که چی؟ خودت جواب رو می دونستی. با توجه به تاریخ ترکان خزری و حمله ها و اشغالگریهای گاه به گاه آنان در آذربایجان، چرا نباید فکر کنیم که آن 20 هزار ترک همان خزرهایی نباشند که مدتی بوده آذربایجان را تصرف کرده بودند. ( برخی از تاریخ نگاران مانند طبری، مرز آذربایجان را تا دربند و مرز قفقاز شمالی می دانستند و شروان را بخشی از آذربایجان )
و طبری در سال 99 ه ( زمان عمر بن عبدالعزیز ) از شورش ترکان سخن می گوید که باعث کشته شدن گروهی از مسلمانان گردید که با توجه به همخوانیِ تاریخی، می توان آن را همان قیام 20 هزار نفری ترکان در جوامع الحکایات دانست.
و انتظار داشتی که با بیست تا ترک قیام کنند که تاکید می کنی بیست هزار نفر!!! بسیار محتمل بوده که در برابر سپاهی که آذربایجان را از آنان پس گرفته بود سر به قیام و شورش بگزارند، در کجا؟ البته که نه در خزر، آنجا را که داشتند و نیاز به شورش نداشت، بلکه در آذربایجان ، به امید اینکه منطقه را دوباره
مال خود کنند.
و آری، در مدت کوتاه اشغالگری، خزران نمی توانسته اند زبان مردم آذربایجان را تغییر دهند بلکه این تغییر زبان، از کوچ و اسکان قبایل ترک در آذربایجان در زمان سلجوقی ( سده 5و6ه ) کم کم آغاز شده و تا کوچ قزلباشها به این منطقه در زمان صفویان ( سده های 10 - 12 ) ادامه داشت، یعنی این چرخش و دگرش حدود ششصد سال زمان برد.
باز هم می گویم، این سیر تاریخی که بیان شد، برخلاف مطالب برخی آقایان، سخنی عشقی و من درآوردی نیست که برآمده از جوشش احساسات قومی باشد، بلکه ثابت شده در مراکز علمی و تاریخ پژوهی و مورد پذیرش محققان تاریخ است.
در جایی از شعر شاعران درباره خوشگلی ترکها مثالها آوردی، در حالیکه مخاطب این نوع اشعار، همگی امیران ترک منطقه بوده اند که برای رام نمودن آنان، چاره ای نبوده جز این شعرها و چاپلوسی از آنها، وگرنه چهره ی ترکان اصیل و مثلن زیبایی آنها را در آسیای میانه و در چین به عینه شاهد هستیم
/مشک آن است که خود ببوید/ / نه آن که عطار بگوید/
شاعران پارسی گوی آذربایجان که نامورترینهایشان نظامی و خاقانی شروانی باشند، را بعضی دوستان ترک می دانند، البته در صورتی که مردمش ترک بوده باشند ولی از اشعار این شاعران، هم تبارشان آشکار می گردد وهم وجود اقلیتی ترک که در قرن ششم به آن مناطق کوچیده بودند.
نظامی درباره این آب و خاک می سراید:
/همه عالم تن است و ایران دل/ /نیست گوینده زین قیاس خجل/ /چون که ایران دل زمین باشد/ /دل به تن به بود یقین باشد/
/میانگیز فتنه میافروز کین / خرابی میاور در ایران زمین/ /تو را ملکی آسوده بی داغ و رنج/ /مکن ناسپاسی در آن مال و گنج/
و در ابتدای هر کدام از کتابهایش، خود را اینگونه می شناساند:
در خسرو و شیرین: /سخن پیمای فرهنگی چنین گفت/ به وقت آنکه دُره ی دَری سُفت/ ( دُره=مرواید بزرگ ) زبان دری را دُره نامیده است
در شرفنامه: /نظامی که نظم دری کار اوست/ دری نظم کردن سزاوار اوست/
در ابتدای لیلی و مجنون که داستانی عربیست اینگونه می گوید: /دهقان فصیح پارسی زاد/ /از حال عرب چنین کند یاد/
که به صراحت خود را دهقان پارسی زاد معرفی می کند.
و به ترکان که می رسد شعرش اینگونه است:
/به نفرین ترکان زبان برگشاد/ که بی فتنه ترکی ز مادر نزاد/ /ز چینی به جز چین ابرو مخواه/ /ندارند پیمان مردم نگاه/
/خبر نی که مهر شما کین بود/ / دل ترک چین پر خم و چین بود/ /اگر ترک چینی وفا داشتی/ /جهان زیر چین قبا داشتی/
که مسلما منظورش ترکِ تنگ چشم چینیست وگرنه ترکان آذری، زمانی همشهریان فراخ چشم ایرانیش بوده اند.
همچنین از زبان شروانشاه که سلطان محمود و وفای او را سرزنش می کند، اینگونه می سراید:
/ترکی، صفت وفای ما نیست/ /ترکانه سخن سزای ما نیست/ /آن کز نسب بلند زاید/ /او را سخن بلند باید/
که ارزشمندی سخن پارسی ازدیدگاه شروانشاه و نظامی در آن نمایان است.
و اکنون دیدگاه خاقانی شروانی در اینباره:
/آشنای دل بیگانه مشو، آب و نان از در بیگانه مخور/ /نان ترکان مخور و بر سر خوان، با ادب نان خور و ترکانه مخور/
/خون خوری ترکانه کاین از دوستیست/ /خون مخور، ترکی مکن، تازان مشو/
/کشتیَم، پس خویشتن نادان کنی/ /این همه دانا مکش، نادان مشو/
که چندی از صفات ترکانه بازگو می شود و پند شاعر در دوری از این صفات.
جناب دودانگه که سخنان ع وامفریبانه ی خود را گاهی در حلقوم ( ع ) گاهی مرودشتی می ریزی،
مثلن می خواهی برای خودت همرای و همفکر جور کنی، اما غافل از اینکه شیوه نگارش و لحن گفتار رسوا کند دغلباز را.
... [مشاهده متن کامل]
کتاب اسطوره ساز و داستان خرافیش را هم هرجور دوست داری تفسیر کن و ازش یک تاریخ غیر مستند ولی خوشمزه برای خودت بساز و باهاش حال کن.
کتاب جوامع الحکایات و قیام و شورش بیست هزار ترک در آذربایجان را عنوان کردی.
و تازه پیش بینی هم کرده ای که چه پاسخ به زعم جنابعالی مسخره ای ممکنه بدم که بتونی زودتر طرف رو خلع سلاح کرده باشی!
خب که چی؟ خودت جواب رو می دونستی. با توجه به تاریخ ترکان خزری و حمله ها و اشغالگریهای گاه به گاه آنان در آذربایجان، چرا نباید فکر کنیم که آن 20 هزار ترک همان خزرهایی نباشند که مدتی بوده آذربایجان را تصرف کرده بودند. ( برخی از تاریخ نگاران مانند طبری، مرز آذربایجان را تا دربند و مرز قفقاز شمالی می دانستند و شروان را بخشی از آذربایجان )
و طبری در سال 99 ه ( زمان عمر بن عبدالعزیز ) از شورش ترکان سخن می گوید که باعث کشته شدن گروهی از مسلمانان گردید که با توجه به همخوانیِ تاریخی، می توان آن را همان قیام 20 هزار نفری ترکان در جوامع الحکایات دانست.
و انتظار داشتی که با بیست تا ترک قیام کنند که تاکید می کنی بیست هزار نفر!!! بسیار محتمل بوده که در برابر سپاهی که آذربایجان را از آنان پس گرفته بود سر به قیام و شورش بگزارند، در کجا؟ البته که نه در خزر، آنجا را که داشتند و نیاز به شورش نداشت، بلکه در آذربایجان ، به امید اینکه منطقه را دوباره
مال خود کنند.
و آری، در مدت کوتاه اشغالگری، خزران نمی توانسته اند زبان مردم آذربایجان را تغییر دهند بلکه این تغییر زبان، از کوچ و اسکان قبایل ترک در آذربایجان در زمان سلجوقی ( سده 5و6ه ) کم کم آغاز شده و تا کوچ قزلباشها به این منطقه در زمان صفویان ( سده های 10 - 12 ) ادامه داشت، یعنی این چرخش و دگرش حدود ششصد سال زمان برد.
باز هم می گویم، این سیر تاریخی که بیان شد، برخلاف مطالب برخی آقایان، سخنی عشقی و من درآوردی نیست که برآمده از جوشش احساسات قومی باشد، بلکه ثابت شده در مراکز علمی و تاریخ پژوهی و مورد پذیرش محققان تاریخ است.
در جایی از شعر شاعران درباره خوشگلی ترکها مثالها آوردی، در حالیکه مخاطب این نوع اشعار، همگی امیران ترک منطقه بوده اند که برای رام نمودن آنان، چاره ای نبوده جز این شعرها و چاپلوسی از آنها، وگرنه چهره ی ترکان اصیل و مثلن زیبایی آنها را در آسیای میانه و در چین به عینه شاهد هستیم
/مشک آن است که خود ببوید/ / نه آن که عطار بگوید/
شاعران پارسی گوی آذربایجان که نامورترینهایشان نظامی و خاقانی شروانی باشند، را بعضی دوستان ترک می دانند، البته در صورتی که مردمش ترک بوده باشند ولی از اشعار این شاعران، هم تبارشان آشکار می گردد وهم وجود اقلیتی ترک که در قرن ششم به آن مناطق کوچیده بودند.
نظامی درباره این آب و خاک می سراید:
/همه عالم تن است و ایران دل/ /نیست گوینده زین قیاس خجل/ /چون که ایران دل زمین باشد/ /دل به تن به بود یقین باشد/
/میانگیز فتنه میافروز کین / خرابی میاور در ایران زمین/ /تو را ملکی آسوده بی داغ و رنج/ /مکن ناسپاسی در آن مال و گنج/
و در ابتدای هر کدام از کتابهایش، خود را اینگونه می شناساند:
در خسرو و شیرین: /سخن پیمای فرهنگی چنین گفت/ به وقت آنکه دُره ی دَری سُفت/ ( دُره=مرواید بزرگ ) زبان دری را دُره نامیده است
در شرفنامه: /نظامی که نظم دری کار اوست/ دری نظم کردن سزاوار اوست/
در ابتدای لیلی و مجنون که داستانی عربیست اینگونه می گوید: /دهقان فصیح پارسی زاد/ /از حال عرب چنین کند یاد/
که به صراحت خود را دهقان پارسی زاد معرفی می کند.
و به ترکان که می رسد شعرش اینگونه است:
/به نفرین ترکان زبان برگشاد/ که بی فتنه ترکی ز مادر نزاد/ /ز چینی به جز چین ابرو مخواه/ /ندارند پیمان مردم نگاه/
/خبر نی که مهر شما کین بود/ / دل ترک چین پر خم و چین بود/ /اگر ترک چینی وفا داشتی/ /جهان زیر چین قبا داشتی/
که مسلما منظورش ترکِ تنگ چشم چینیست وگرنه ترکان آذری، زمانی همشهریان فراخ چشم ایرانیش بوده اند.
همچنین از زبان شروانشاه که سلطان محمود و وفای او را سرزنش می کند، اینگونه می سراید:
/ترکی، صفت وفای ما نیست/ /ترکانه سخن سزای ما نیست/ /آن کز نسب بلند زاید/ /او را سخن بلند باید/
که ارزشمندی سخن پارسی ازدیدگاه شروانشاه و نظامی در آن نمایان است.
و اکنون دیدگاه خاقانی شروانی در اینباره:
/آشنای دل بیگانه مشو، آب و نان از در بیگانه مخور/ /نان ترکان مخور و بر سر خوان، با ادب نان خور و ترکانه مخور/
/خون خوری ترکانه کاین از دوستیست/ /خون مخور، ترکی مکن، تازان مشو/
/کشتیَم، پس خویشتن نادان کنی/ /این همه دانا مکش، نادان مشو/
که چندی از صفات ترکانه بازگو می شود و پند شاعر در دوری از این صفات.
درود ُ سپاس بر راستگویان
آری؛ اسناد تاریخی میگه، آذربایجانیها یا آذریها از ساکنان قدیم ایران بوده اند، ولی جایی نمیگه که آذربایجانیها، ترک بوده باشند.
برادر گرامی، گل گفتی! خودت به درستی گفتی که منظور از "اجتمعوا له" یعنی جمع شده اند برای آن، و اگر این جمع شدن برای سکونت بود حتما باید میگفت سکنوا فیه یا قد اجتمعوا فیه. یعنی نگفت که در آن ساکن شده اند، بلکه می گوید برای آن جمع شده اند.
... [مشاهده متن کامل]
همان طور که پیشتر گفتم و در تاریخ ثبت شده، منطقه ای که ترکان ( از قوم خزر ) از آن به آذربایجان می تاختند، قفقاز شمالی یعنی شمال آذربایجان و شروان بود. و در این حملات، موفق به تصرف مناطقی نیز می گشتند ولی مدت این تصرف که بیشترینش حدود 6 سال بود، در آن حد نبود که منجر به سکونت آنان گردد بلکه با حمله سپاه ساسانی و پس از آن بنی امیه روبرو شده و به طور کامل ناچار به عقب نشینی می شدند.
در قدیم این موضوع کاملا عرف بود که اگر قومی، منطقه ای را تصرف می کرد و با قدرت نظامیش بر آن تسلط می یافت، مالک آن منطقه می شد تازمانی که آن را از دست بدهد.
ترکان خزری نیز در طول چند سالی که آذربایجان را تصرف می کردند، بنا به عرف عمومی به ویژه از دید یک خارجی ( عبید بن شریه ) طبعا مالک آنجا بودند بنابراین عبید، آذربایجان را "ارض الترک" نامیده، زیرا او هم منطقه را متعلق به قوم فاتح میدانست.
و ترکان نیز در طول سالهای اشغال ( اجتمعوا له ) یعنی " جمع شده اند برای آن"، نه اینکه ساکن شده اند در آن!
مثال امروزیش، حمله روسیه به ایران و اشغال اران و شروان ( شمال ارس ) بود که از آن پس همه، آن منطقه را متعلق به روسیه می دانستند نه ایران و در کتابهای جغرافی هم مسلما به عنوان "ارض الروس" می توانست شناخته شود.
ونیز گفتی که" این بخش کتاب نمی تونه اسطوره باشه"! اسطوره بودن این بخش و بعضی بخشهای دیگر کتاب، نه نظر من بلکه نظر تاریخ پژوهان است به طوریکه این کتاب را فاقد ارزش به عنوان مرجع تاریخی دانسته اند.
در اصل عبید بن شریه، داستان حمله پادشاه یمنی به موصل و آذربایجان و شکست ترکان و به دنبال آن حمله پسران آن پادشاه به امپراطوریهای اطراف را برای معاویه تعریف می کرده که معاویه هم از آذربایجان و ترک می پرسد و عبید نیز آذربایجان و ترک را آنگونه که بر اساس آن داستان مضحک و اسطوره ای که خودش نیز شنیده بوده، برای معاویه روایت می کند. ( شیوه لشکرکشی خرافه ای پادشاه یمنی وپسرانش را در نوشتار قبلی خلاصه وار گفتم )
اما واقعیت تاریخی که مورد قبول تاریخدانان جهانست، همان چیزی بود که در ابتدای متن گفته شد و آن قوم ترک ( خزران ) ، در نهایت در حدود سالهای 960 تا 970 میلادی تقریبا به طور کامل به دست روسها از غرب و ضرباتی که از دیگر قبایل ترک از شرق می خورد، نابود یا پراکنده شدند.
و البته اقوام ترکی که از حدود همان سالها و پس از آن وارد شمال خراسان و آذربایجان می شوند از اقوام اُغوز هستند.
در واقع می توان این احتمال را پذیرفت که قوم خزری، خود مانند سدی، قرنها از سرازیر شدن اغوزها به ایران جلوگیری می کرد، کما اینکه خود نیز توفیق چندانی در ورود به ایران پیدا نمی کرد.
ولی با ازبین رفتن این سد به دست روسها و همزمان کاهش قدرت حکومت عباسی در حفظ مرزهای سرزمین پهناور اسلامی، قبایل کوچنده و جنگجوی اغوز ( مانند سلجوقیان ) شرایط را برای ورود به درون مرزهای ایران مساعد دیدند و پس از حمله خانمان برانداز مغول نیز قبایل بیشتری از ترک، همراه با لشکر مغول به درون ایران به ویژه آذربایجان کشیده شدند.
و به دلایلی که در بالا ذکر شد، به تدریج زبان آذربایجان به سود ترکی تغییر کرد، البته زبانی با واژگان آذری بسیار در چارچوب دستور زبان ترکی.
آری؛ اسناد تاریخی میگه، آذربایجانیها یا آذریها از ساکنان قدیم ایران بوده اند، ولی جایی نمیگه که آذربایجانیها، ترک بوده باشند.
برادر گرامی، گل گفتی! خودت به درستی گفتی که منظور از "اجتمعوا له" یعنی جمع شده اند برای آن، و اگر این جمع شدن برای سکونت بود حتما باید میگفت سکنوا فیه یا قد اجتمعوا فیه. یعنی نگفت که در آن ساکن شده اند، بلکه می گوید برای آن جمع شده اند.
... [مشاهده متن کامل]
همان طور که پیشتر گفتم و در تاریخ ثبت شده، منطقه ای که ترکان ( از قوم خزر ) از آن به آذربایجان می تاختند، قفقاز شمالی یعنی شمال آذربایجان و شروان بود. و در این حملات، موفق به تصرف مناطقی نیز می گشتند ولی مدت این تصرف که بیشترینش حدود 6 سال بود، در آن حد نبود که منجر به سکونت آنان گردد بلکه با حمله سپاه ساسانی و پس از آن بنی امیه روبرو شده و به طور کامل ناچار به عقب نشینی می شدند.
در قدیم این موضوع کاملا عرف بود که اگر قومی، منطقه ای را تصرف می کرد و با قدرت نظامیش بر آن تسلط می یافت، مالک آن منطقه می شد تازمانی که آن را از دست بدهد.
ترکان خزری نیز در طول چند سالی که آذربایجان را تصرف می کردند، بنا به عرف عمومی به ویژه از دید یک خارجی ( عبید بن شریه ) طبعا مالک آنجا بودند بنابراین عبید، آذربایجان را "ارض الترک" نامیده، زیرا او هم منطقه را متعلق به قوم فاتح میدانست.
و ترکان نیز در طول سالهای اشغال ( اجتمعوا له ) یعنی " جمع شده اند برای آن"، نه اینکه ساکن شده اند در آن!
مثال امروزیش، حمله روسیه به ایران و اشغال اران و شروان ( شمال ارس ) بود که از آن پس همه، آن منطقه را متعلق به روسیه می دانستند نه ایران و در کتابهای جغرافی هم مسلما به عنوان "ارض الروس" می توانست شناخته شود.
ونیز گفتی که" این بخش کتاب نمی تونه اسطوره باشه"! اسطوره بودن این بخش و بعضی بخشهای دیگر کتاب، نه نظر من بلکه نظر تاریخ پژوهان است به طوریکه این کتاب را فاقد ارزش به عنوان مرجع تاریخی دانسته اند.
در اصل عبید بن شریه، داستان حمله پادشاه یمنی به موصل و آذربایجان و شکست ترکان و به دنبال آن حمله پسران آن پادشاه به امپراطوریهای اطراف را برای معاویه تعریف می کرده که معاویه هم از آذربایجان و ترک می پرسد و عبید نیز آذربایجان و ترک را آنگونه که بر اساس آن داستان مضحک و اسطوره ای که خودش نیز شنیده بوده، برای معاویه روایت می کند. ( شیوه لشکرکشی خرافه ای پادشاه یمنی وپسرانش را در نوشتار قبلی خلاصه وار گفتم )
اما واقعیت تاریخی که مورد قبول تاریخدانان جهانست، همان چیزی بود که در ابتدای متن گفته شد و آن قوم ترک ( خزران ) ، در نهایت در حدود سالهای 960 تا 970 میلادی تقریبا به طور کامل به دست روسها از غرب و ضرباتی که از دیگر قبایل ترک از شرق می خورد، نابود یا پراکنده شدند.
و البته اقوام ترکی که از حدود همان سالها و پس از آن وارد شمال خراسان و آذربایجان می شوند از اقوام اُغوز هستند.
در واقع می توان این احتمال را پذیرفت که قوم خزری، خود مانند سدی، قرنها از سرازیر شدن اغوزها به ایران جلوگیری می کرد، کما اینکه خود نیز توفیق چندانی در ورود به ایران پیدا نمی کرد.
ولی با ازبین رفتن این سد به دست روسها و همزمان کاهش قدرت حکومت عباسی در حفظ مرزهای سرزمین پهناور اسلامی، قبایل کوچنده و جنگجوی اغوز ( مانند سلجوقیان ) شرایط را برای ورود به درون مرزهای ایران مساعد دیدند و پس از حمله خانمان برانداز مغول نیز قبایل بیشتری از ترک، همراه با لشکر مغول به درون ایران به ویژه آذربایجان کشیده شدند.
و به دلایلی که در بالا ذکر شد، به تدریج زبان آذربایجان به سود ترکی تغییر کرد، البته زبانی با واژگان آذری بسیار در چارچوب دستور زبان ترکی.
این همه پُرگویی و آخرش هیچی!
زبان آذربایجان ترکی شد و مغولی نشد چون لشکر مغول که در آذربایجان بارانداز کرده بود، فقط سرلشکران یعنی فرماندهان اصلیش مغول بودند و فرماندهان جزء و اکثریت سربازانش را اقوام ترک تشکیل می دادند و این لشکر و قبایل ترکی که پیش از آن در زمان سلجوقی و آق قیونلو به آذربایجان کوچیده بودند درکُل نسبت به جمعیت بومی آذری در اقلیت کامل بودند ( به احتمال بسیار کمتر از 10درصد )
... [مشاهده متن کامل]
با این وجود تسلط و قدرت نظامی در دست آنان بود و پشتیبانی حاکمان ترک و مغول را نیز در اختیار داشتند و در این شرایط سهم دهقان آذری که قومی ترکی همسایه ی شهر و روستایش شده بود، جز توسری خوردن و سرکوبی نبود، چرا؟
چون که جزء طبقه حاکم نبود یعنی ترک نبود، پس در حقیقت مالک جان و مال و ناموس خود نبود.
باید به کمترینها بسنده می کرد و هر از گاهی نیز غارت و چپاول میهمان ناخوانده اش را تاب می آورد و دم نمیزد و اگر اعتراضی می کرد یا اقدامی بر ضد اشغالگران انجام می داد، همان جان و مال و ناموس را بر باد رفته می دید.
در این شرایط، کشاورز یکجانشین و صلح طلب آذری چه گزینه ای پیش رو دارد؟
جز اینکه همرنگ قوم حاکم گردد چاره ی دیگری هم برایش مانده؟ برای اینکه بتواند با این قوم زورگو کنار بیاید و با آنان زندگی کند چاره ای جز این ندارد که به زبان آنان درآید.
البته روند این تغییر زبان به کندی و در طی چند قرن صورت پذیرفت، به طوری که تا سده12 ( صفویان ) ، هنوز زنان خانه نشین مراغه به پهلوی سخن می گفتند
زبان آذربایجان ترکی شد و مغولی نشد چون لشکر مغول که در آذربایجان بارانداز کرده بود، فقط سرلشکران یعنی فرماندهان اصلیش مغول بودند و فرماندهان جزء و اکثریت سربازانش را اقوام ترک تشکیل می دادند و این لشکر و قبایل ترکی که پیش از آن در زمان سلجوقی و آق قیونلو به آذربایجان کوچیده بودند درکُل نسبت به جمعیت بومی آذری در اقلیت کامل بودند ( به احتمال بسیار کمتر از 10درصد )
... [مشاهده متن کامل]
با این وجود تسلط و قدرت نظامی در دست آنان بود و پشتیبانی حاکمان ترک و مغول را نیز در اختیار داشتند و در این شرایط سهم دهقان آذری که قومی ترکی همسایه ی شهر و روستایش شده بود، جز توسری خوردن و سرکوبی نبود، چرا؟
چون که جزء طبقه حاکم نبود یعنی ترک نبود، پس در حقیقت مالک جان و مال و ناموس خود نبود.
باید به کمترینها بسنده می کرد و هر از گاهی نیز غارت و چپاول میهمان ناخوانده اش را تاب می آورد و دم نمیزد و اگر اعتراضی می کرد یا اقدامی بر ضد اشغالگران انجام می داد، همان جان و مال و ناموس را بر باد رفته می دید.
در این شرایط، کشاورز یکجانشین و صلح طلب آذری چه گزینه ای پیش رو دارد؟
جز اینکه همرنگ قوم حاکم گردد چاره ی دیگری هم برایش مانده؟ برای اینکه بتواند با این قوم زورگو کنار بیاید و با آنان زندگی کند چاره ای جز این ندارد که به زبان آنان درآید.
البته روند این تغییر زبان به کندی و در طی چند قرن صورت پذیرفت، به طوری که تا سده12 ( صفویان ) ، هنوز زنان خانه نشین مراغه به پهلوی سخن می گفتند
پانترکان و استناد از یک کتاب اسطوره ای
متعصب توهم زده؛ کسی که پس از روبه رو شدن با پاسخهای منطقی، شروع به توهین کرده و هرکسی جز خود را بی سواد می خواند.
و از سر ناچاری به کتابی اسطوره ای چنگ میزند که در مراجع علمی و انجمنهای تاریخ پژوهی قابلیت عرضه ندارد و هیچ تاریخدانی مطالب آن کتاب را وقعی ننهاده، آن را مرجع تاریخی یا مصدر علمی به شمار نمی آورد.
... [مشاهده متن کامل]
کتاب التیجان را مثال می آورد که یک بار در هند چاپ شده و پس از آن دیگر در جایی چاپ نشده، بلکه فراموش شده ودر محیطهای تحقیقی دانشگاه ها نام و نشانی از آن نیست.
با این وجود، به تازگی این کتاب به خاطر وجود دوبار نام آذربایجان در آن، مورد توجه و علاقه پانترکان قرار گرفته، و از مطالب خرافی آن، برداشتها و نتیجه گیریهای تاریخی می نمایند.
در بخشی از این کتاب داستان لشکرکشی یکی از پادشاهان تبع و حمیر یمن به نام "اسعد ابوکرب" ذکر شده که از یمن به سوی شمال حرکت کرده، پس از گذر از بیابانهای عربستان، در موصل و آذربایجان با ترکان جنگیده وبا شکست آنان این مناطق را تصرف نموده است!
وی سپس هریک از سه پسر خود را به لشکرکشی در مناطق مختلف میفرستد؛ فرزند نخست جهت تصرف باقی سرزمین ایران و ماورا نهر گسیل می شود و پس از تصرف آنها، به چین می تازد.
فرزند دوم، پس از چیرگی بر سمرقند، به چین لشکر می کشد و برادر نخست را در آنجا می یابد. دو برادر در چین جنگها می کنند و با تصرف بخشهایی و به دست آوردن غنیمتهای بسیار، به یمن باز می گردند. آنها هنگام بازگشت، بخشی از یمنیها را در چین سکنا داده که هنوز هم هستند!
برادر سوم به سوی غرب و روم لشکر کشیده و با تصرف و واژگونی قسطنطنیه، بر روم چیره میشود و پس از آن به یمن بازمی گردد!
داستانهایی اینچنینی که عبید بن شریه برای معاویه تعریف می کند ( که به دستور معاویه تدوین گشته و با مطالب دیگری، توسط ابن هشام به نام کتاب التیجان جمع آوری می گردد ) ، شبیه "داستانهای هزار و یک شب" است که توسط شهرزاد برای پادشاه تعریف می شد و هرچند امروزه نیز مانند گذشته، باعث سرگرمی و شگفتی شنوندگان و خوانندگان می گردد ولی از نظر تاریخی کاملا بدون ارزش هستند.
یک پادشاهی در یمن ( که هیچگاه کشور قدرتمندی نبوده ) با لشکر خود راه می افتد و پس از طی هزاران کیلومتر مسیر بی آب و علف عربستان، خود را به موصل و سپس آذربایجان می رساند و با غلبه بر ترکان که در آنجا گرد آمده بودند ( به گفته کتاب ) آنجا را تصرف می کند!
حالا مسیر پیموده در عربستان به کنار، بعد از آن آیا حکومت ایران همینطور به تماشا نشسته که لشکری بیاید وبا جنگ کردن با اقوامی در سرزمینش، بخشی از خاکش را تصرف کند و پسران آن پادشاه کذایی نیز با شکست ایران و دیگر امپراتوریهای دنیا! بیش از نیمی از جهان را متصرف گردند؟
وجود ترکان در آذربایجان که به قول همین کتاب اسطوره ای و داستان خرافی ( زمین ترکان است که در آن گرد آمده اند ) ، حتا اگر این را هم بپذیریم، کتاب مذبور ( از قول عبید ) می گوید که ترکان در آن گرد آمده اند ( اجتمعوا له ) یعنی با تصرف و تملک آنجا ( ارض الترک ) ، در آن جمع شده اند.
به همانگونه که در همه کتابهای تاریخی که مورد قبول تاریخدانهای دنیاست، خزرها قومی از ترک بودند که بین سده های 7 تا 10م در شمال آذربایجان میزیستند.
آنها در طول این سالها چه در زمان ساسانی چه اعراب، به جنوب مرزهای خود یعنی آذربایجان حمله ور شده و مناطقی را به تصرف خویش در می آوردند ( که بیشترین دوام آنها در آن مناطق کمتر از 6سال بود ) ولی هرگز موفق به اسکان خود در آذربایجان نمی گشتند و پس از مدتی به طور کامل به عقب رانده می شدند تا اینکه در دهه 960 م به دست روسها ازبین رفتند.
این مطلبیست که مورد پذیرش مجامع علم تاریخ در دانشگاههای معتبر است.
ولی تاریخی که شما از اینگونه کتابهای خرافی، یا از بدخوانی و تفسیر به رای خود از کتابهای تاریخی، برای خود می سازید، در هیچ مرجع تاریخی معتبر به رسمیت شناخته نمی شود.
در مقابل ده ها سند محکم و خدشه ناپذیر را، از گزارش ابن مغفع ( قرن1و2ه ) مبنی بر وجود زبان پهلوی در آذربایجان گرفته تا مشاهده عینی جهانگردعثمانی اولیا چلبی ( سده 12 ) که خود پهلوی را از زبان زنان مراغه شنیده و دیگر تاریخنویسان وشاعران زبان پهلوی که خود ساکن شهرهای آذربایجان بودند، نادیده می گیرید.
و اگر از شما خواسته شود که سنگنوشته یا کتابی به زبان ترکی یا شاعر ی و دانشمندی ترکی از گذشته دور آذربایجان شاهد بیاورید، ناتوان شده و بیچاره وار به این در و آن در می زنید و به ناچار، به آثار هرچند بسیار نازل دیگران متوسل می شوید.
البته دیگرانی مانند کسروی، دکتر ارانی، دکتر ریاحی خویی، استاد شهریار، پروفسور اقرار علی اُف ( باکو ) و دیگرانی که همگی فرزندان آذربایجان هستند، عرصه را بر خشک مغزان و متعصبان کور تنگ کرده اند.
متعصب توهم زده؛ کسی که پس از روبه رو شدن با پاسخهای منطقی، شروع به توهین کرده و هرکسی جز خود را بی سواد می خواند.
و از سر ناچاری به کتابی اسطوره ای چنگ میزند که در مراجع علمی و انجمنهای تاریخ پژوهی قابلیت عرضه ندارد و هیچ تاریخدانی مطالب آن کتاب را وقعی ننهاده، آن را مرجع تاریخی یا مصدر علمی به شمار نمی آورد.
... [مشاهده متن کامل]
کتاب التیجان را مثال می آورد که یک بار در هند چاپ شده و پس از آن دیگر در جایی چاپ نشده، بلکه فراموش شده ودر محیطهای تحقیقی دانشگاه ها نام و نشانی از آن نیست.
با این وجود، به تازگی این کتاب به خاطر وجود دوبار نام آذربایجان در آن، مورد توجه و علاقه پانترکان قرار گرفته، و از مطالب خرافی آن، برداشتها و نتیجه گیریهای تاریخی می نمایند.
در بخشی از این کتاب داستان لشکرکشی یکی از پادشاهان تبع و حمیر یمن به نام "اسعد ابوکرب" ذکر شده که از یمن به سوی شمال حرکت کرده، پس از گذر از بیابانهای عربستان، در موصل و آذربایجان با ترکان جنگیده وبا شکست آنان این مناطق را تصرف نموده است!
وی سپس هریک از سه پسر خود را به لشکرکشی در مناطق مختلف میفرستد؛ فرزند نخست جهت تصرف باقی سرزمین ایران و ماورا نهر گسیل می شود و پس از تصرف آنها، به چین می تازد.
فرزند دوم، پس از چیرگی بر سمرقند، به چین لشکر می کشد و برادر نخست را در آنجا می یابد. دو برادر در چین جنگها می کنند و با تصرف بخشهایی و به دست آوردن غنیمتهای بسیار، به یمن باز می گردند. آنها هنگام بازگشت، بخشی از یمنیها را در چین سکنا داده که هنوز هم هستند!
برادر سوم به سوی غرب و روم لشکر کشیده و با تصرف و واژگونی قسطنطنیه، بر روم چیره میشود و پس از آن به یمن بازمی گردد!
داستانهایی اینچنینی که عبید بن شریه برای معاویه تعریف می کند ( که به دستور معاویه تدوین گشته و با مطالب دیگری، توسط ابن هشام به نام کتاب التیجان جمع آوری می گردد ) ، شبیه "داستانهای هزار و یک شب" است که توسط شهرزاد برای پادشاه تعریف می شد و هرچند امروزه نیز مانند گذشته، باعث سرگرمی و شگفتی شنوندگان و خوانندگان می گردد ولی از نظر تاریخی کاملا بدون ارزش هستند.
یک پادشاهی در یمن ( که هیچگاه کشور قدرتمندی نبوده ) با لشکر خود راه می افتد و پس از طی هزاران کیلومتر مسیر بی آب و علف عربستان، خود را به موصل و سپس آذربایجان می رساند و با غلبه بر ترکان که در آنجا گرد آمده بودند ( به گفته کتاب ) آنجا را تصرف می کند!
حالا مسیر پیموده در عربستان به کنار، بعد از آن آیا حکومت ایران همینطور به تماشا نشسته که لشکری بیاید وبا جنگ کردن با اقوامی در سرزمینش، بخشی از خاکش را تصرف کند و پسران آن پادشاه کذایی نیز با شکست ایران و دیگر امپراتوریهای دنیا! بیش از نیمی از جهان را متصرف گردند؟
وجود ترکان در آذربایجان که به قول همین کتاب اسطوره ای و داستان خرافی ( زمین ترکان است که در آن گرد آمده اند ) ، حتا اگر این را هم بپذیریم، کتاب مذبور ( از قول عبید ) می گوید که ترکان در آن گرد آمده اند ( اجتمعوا له ) یعنی با تصرف و تملک آنجا ( ارض الترک ) ، در آن جمع شده اند.
به همانگونه که در همه کتابهای تاریخی که مورد قبول تاریخدانهای دنیاست، خزرها قومی از ترک بودند که بین سده های 7 تا 10م در شمال آذربایجان میزیستند.
آنها در طول این سالها چه در زمان ساسانی چه اعراب، به جنوب مرزهای خود یعنی آذربایجان حمله ور شده و مناطقی را به تصرف خویش در می آوردند ( که بیشترین دوام آنها در آن مناطق کمتر از 6سال بود ) ولی هرگز موفق به اسکان خود در آذربایجان نمی گشتند و پس از مدتی به طور کامل به عقب رانده می شدند تا اینکه در دهه 960 م به دست روسها ازبین رفتند.
این مطلبیست که مورد پذیرش مجامع علم تاریخ در دانشگاههای معتبر است.
ولی تاریخی که شما از اینگونه کتابهای خرافی، یا از بدخوانی و تفسیر به رای خود از کتابهای تاریخی، برای خود می سازید، در هیچ مرجع تاریخی معتبر به رسمیت شناخته نمی شود.
در مقابل ده ها سند محکم و خدشه ناپذیر را، از گزارش ابن مغفع ( قرن1و2ه ) مبنی بر وجود زبان پهلوی در آذربایجان گرفته تا مشاهده عینی جهانگردعثمانی اولیا چلبی ( سده 12 ) که خود پهلوی را از زبان زنان مراغه شنیده و دیگر تاریخنویسان وشاعران زبان پهلوی که خود ساکن شهرهای آذربایجان بودند، نادیده می گیرید.
و اگر از شما خواسته شود که سنگنوشته یا کتابی به زبان ترکی یا شاعر ی و دانشمندی ترکی از گذشته دور آذربایجان شاهد بیاورید، ناتوان شده و بیچاره وار به این در و آن در می زنید و به ناچار، به آثار هرچند بسیار نازل دیگران متوسل می شوید.
البته دیگرانی مانند کسروی، دکتر ارانی، دکتر ریاحی خویی، استاد شهریار، پروفسور اقرار علی اُف ( باکو ) و دیگرانی که همگی فرزندان آذربایجان هستند، عرصه را بر خشک مغزان و متعصبان کور تنگ کرده اند.
درود ُ سپاس بر حقیقت جویان
به جرات می توان گفت، بیش از 99درصد دانش و آگاهی بشری از روش آموزش به دست می آید، مانند خوانش کتابهای دانشمندانِ هزاران سال پیش تاکنون، آموختن از استادان، و حتا شنیدن از دیگران.
... [مشاهده متن کامل]
و سهم بررسی و پژوهش و تجربه برای رسیدن به دانش در این میان بسیار اندک است.
آگاهی و دانسته های من هم درباره ی زبانهای ایرانی به همین روش به دست آمده، چون توانایی این را نداشته ام که در طول زمان سفر کنم و خودم زبان همه مردمان را بشنوم و خودم پژوهش کرده و نتیجه گیری نمایم.
پس به ناچار به پژوهشها و نوشته های تاریخ نویسان و فرزانگان ایرانی و ناایرانی ازگذشته تاکنون گمان نیک برده و بسنده نمودم.
شما چطور آقای دودانگه! مگر شما به همه اقوام از گذشته های دور تا به اکنون سر زده اید و خود تجربه اندوزی کرده اید که اطلاعات خودتان را درست و استوار و دانش دیگران را غلط، وهم، ضلاله، و خداع می پندارید؟ به طوریکه حتا حاضرید به خدا و پیامبرش نیز سوگند بخورید.
بیگمان اطلاعات شما نیز از راه کتابخوانی یا استاد به دست آمده، ولی چه کتابی و چه استادی؟
درونمایه ی کتابها و آموزش استادانی که بدون سند و گواهی خدشه ناپذیر سخن می گویند، هیچ ارزشی ندارد.
و اکنون گواهی و دستاویز من برای نوشته هایم:
1 ) ابن ندیم در الفهرست به نقل از ابن مقفع ( سده 1و2 هجری ) ، زبان سرزمین فهله یعنی ری، اصفهان، ماه دماوند، همدان و آذربایجان را فهلویه ( پهلوی ) ذکر می کند. همین گفته را حمزه اصفهانی و خوارزمی هم نقل کرده اند.
2 ) مسعودی مورخ سده 4، پس از نام بردن از بلاد ایران ( ازجمله آذربایجان و دیگر جاها ) می گوید که همه این بلاد سرزمین واحدی بوده و یک پادشاه و یک زبان داشته اند جز اینکه در برخی وازگان تفاوتهایی بوده، مانند دری، پهلوی، و دیگر زبانهای ایرانی.
3 ) اصطخری جغرافیدان سده 4، زبان آذربایجان را الفارسیه معرفی کرده.
4 ) ابن حوقل در سده4 : زبان آذربایجان ارمنیه و فارسی ( نام عمومی همه زبانهای ایرانی ) است.
5 ) مقدسی ( اواخر سده4 ) ، ایران را 8 اقلیم دانسته و زبان همه آنها را به نام عمومی فارسی معرفی می کند و می افزاید فارسی آذربایجان در حروف به فارسی خراسان شبیه است.
6 ) یاقوت حموی در سده 7، زبان آذربایجان را الآذریه می نامد، که فهمش برای دیگران مقدور نیست.
7 ) حمداله مستوفی ( ابتدای سده 8 ) : زبان مراغه پهلوی مغیر است و زبان مردم زنجان، پهلوی کامل ست، زبان گشتاسفی ( منطقه ای بین اردبیل و باکو]، پهلوی وابسته به گیلانیست.
8 ) اولیا چلبی ( سده 12 ) جهانگرد عثمانی: زبان ارباب معارف در تبریز فارسیست و زبان بیشتر زنان مراغه پهلویست, که نشان از پیشرفت و گسترده تر شدن ترکی در آذربایجان دارد. ( زبان زنان خانه نشین دیرتر تغییر می کند )
و همچنین شاعرانی مانند همام تبریزی ( سده 7 ) ، شیخ صفی الدین اردبیلی ( سده7و8 نیای صفویان ) ، اوحدی مراغه ای ( سده 7و8 ) مهان کشفی ( سده 9 از نمین اردبیل ) ، ماما عصمت اسپستی ( سده 9 ) و معالی ( احتمالا از هم عصران کشفی ) را می توان نام برد که به زبان آذری اشعاری از آنها باقیمانده است.
و نیز جملاتی به زبان آذری از شیخ صفی الدین در صفوةالصفای ابن بزاز.
همه گفتار بالا قابل راستی آزماییست و شک و گمان را از چهره واقعیت و راستینگی می زداید.
و اکنون شما بگو، منابع قابل استناد و ارجدار شما که شایستگی مطرح شدن در مراجع علمی را داشته باشد، چیست؟ بگو که دیگران هم از چشمه ی فیاض دانشت بهره مند گردند!
با توجه به منابع و بن مایه های یادشده در بالا، آیا بازهم سخنان من غلط، وهم، و ضلاله است؟
شما می توانی چشم بر حقیقت ببندی و کور دلانه سخن پیشینت را تکرار کنی، آنچنان که در گذشته هم کارت همین بود، گرچه داوری را به دیگر خوانندگان می سپارم و دیدگاه های آنان را سپاسمندانه، پذیرا می شوم.
به جرات می توان گفت، بیش از 99درصد دانش و آگاهی بشری از روش آموزش به دست می آید، مانند خوانش کتابهای دانشمندانِ هزاران سال پیش تاکنون، آموختن از استادان، و حتا شنیدن از دیگران.
... [مشاهده متن کامل]
و سهم بررسی و پژوهش و تجربه برای رسیدن به دانش در این میان بسیار اندک است.
آگاهی و دانسته های من هم درباره ی زبانهای ایرانی به همین روش به دست آمده، چون توانایی این را نداشته ام که در طول زمان سفر کنم و خودم زبان همه مردمان را بشنوم و خودم پژوهش کرده و نتیجه گیری نمایم.
پس به ناچار به پژوهشها و نوشته های تاریخ نویسان و فرزانگان ایرانی و ناایرانی ازگذشته تاکنون گمان نیک برده و بسنده نمودم.
شما چطور آقای دودانگه! مگر شما به همه اقوام از گذشته های دور تا به اکنون سر زده اید و خود تجربه اندوزی کرده اید که اطلاعات خودتان را درست و استوار و دانش دیگران را غلط، وهم، ضلاله، و خداع می پندارید؟ به طوریکه حتا حاضرید به خدا و پیامبرش نیز سوگند بخورید.
بیگمان اطلاعات شما نیز از راه کتابخوانی یا استاد به دست آمده، ولی چه کتابی و چه استادی؟
درونمایه ی کتابها و آموزش استادانی که بدون سند و گواهی خدشه ناپذیر سخن می گویند، هیچ ارزشی ندارد.
و اکنون گواهی و دستاویز من برای نوشته هایم:
1 ) ابن ندیم در الفهرست به نقل از ابن مقفع ( سده 1و2 هجری ) ، زبان سرزمین فهله یعنی ری، اصفهان، ماه دماوند، همدان و آذربایجان را فهلویه ( پهلوی ) ذکر می کند. همین گفته را حمزه اصفهانی و خوارزمی هم نقل کرده اند.
2 ) مسعودی مورخ سده 4، پس از نام بردن از بلاد ایران ( ازجمله آذربایجان و دیگر جاها ) می گوید که همه این بلاد سرزمین واحدی بوده و یک پادشاه و یک زبان داشته اند جز اینکه در برخی وازگان تفاوتهایی بوده، مانند دری، پهلوی، و دیگر زبانهای ایرانی.
3 ) اصطخری جغرافیدان سده 4، زبان آذربایجان را الفارسیه معرفی کرده.
4 ) ابن حوقل در سده4 : زبان آذربایجان ارمنیه و فارسی ( نام عمومی همه زبانهای ایرانی ) است.
5 ) مقدسی ( اواخر سده4 ) ، ایران را 8 اقلیم دانسته و زبان همه آنها را به نام عمومی فارسی معرفی می کند و می افزاید فارسی آذربایجان در حروف به فارسی خراسان شبیه است.
6 ) یاقوت حموی در سده 7، زبان آذربایجان را الآذریه می نامد، که فهمش برای دیگران مقدور نیست.
7 ) حمداله مستوفی ( ابتدای سده 8 ) : زبان مراغه پهلوی مغیر است و زبان مردم زنجان، پهلوی کامل ست، زبان گشتاسفی ( منطقه ای بین اردبیل و باکو]، پهلوی وابسته به گیلانیست.
8 ) اولیا چلبی ( سده 12 ) جهانگرد عثمانی: زبان ارباب معارف در تبریز فارسیست و زبان بیشتر زنان مراغه پهلویست, که نشان از پیشرفت و گسترده تر شدن ترکی در آذربایجان دارد. ( زبان زنان خانه نشین دیرتر تغییر می کند )
و همچنین شاعرانی مانند همام تبریزی ( سده 7 ) ، شیخ صفی الدین اردبیلی ( سده7و8 نیای صفویان ) ، اوحدی مراغه ای ( سده 7و8 ) مهان کشفی ( سده 9 از نمین اردبیل ) ، ماما عصمت اسپستی ( سده 9 ) و معالی ( احتمالا از هم عصران کشفی ) را می توان نام برد که به زبان آذری اشعاری از آنها باقیمانده است.
و نیز جملاتی به زبان آذری از شیخ صفی الدین در صفوةالصفای ابن بزاز.
همه گفتار بالا قابل راستی آزماییست و شک و گمان را از چهره واقعیت و راستینگی می زداید.
و اکنون شما بگو، منابع قابل استناد و ارجدار شما که شایستگی مطرح شدن در مراجع علمی را داشته باشد، چیست؟ بگو که دیگران هم از چشمه ی فیاض دانشت بهره مند گردند!
با توجه به منابع و بن مایه های یادشده در بالا، آیا بازهم سخنان من غلط، وهم، و ضلاله است؟
شما می توانی چشم بر حقیقت ببندی و کور دلانه سخن پیشینت را تکرار کنی، آنچنان که در گذشته هم کارت همین بود، گرچه داوری را به دیگر خوانندگان می سپارم و دیدگاه های آنان را سپاسمندانه، پذیرا می شوم.
جناب دودانگه
سخنی که شما به آن خرده گرفتید را من در پاسخ به ( ع ) نوشته بودم که نشان می دهد شما همان ع می باشید که با دو نام گفتار می گزارید وگرنه خود ع نیاز به وکیل و نماینده نداشت.
دوم اینکه در سخن من گمانه وجود دارد نه تاکید که شما آن را تهمت قلمداد کردید. ( دور از ذهن و بعید نیست ) گمان را می رساند.
... [مشاهده متن کامل]
سوم اینکه آن چیز که برانگیزاننده شک و گمان بد درباره یتان است، مطالب شاذ و بسیار غریب و ناواقعی خودتان است.
سخن امام علی ( ع ) : کسی که خود را دستخوش تهمت قرار می دهد، نباید کسی را که به او گمان بد برده، سرزنش کند.
پس شما سزاوار سرزنش هستید که به خیال خودتان در صدد ایجاد پندار نادرست درباره زبانهای ایرانی وحتا آذری یعنی زبان مادری یا زبان نیاکان بیش از80 میلیون مردم این کشور هستید و حق الناس همه آنها به گردن شماست.
سخنی که شما به آن خرده گرفتید را من در پاسخ به ( ع ) نوشته بودم که نشان می دهد شما همان ع می باشید که با دو نام گفتار می گزارید وگرنه خود ع نیاز به وکیل و نماینده نداشت.
دوم اینکه در سخن من گمانه وجود دارد نه تاکید که شما آن را تهمت قلمداد کردید. ( دور از ذهن و بعید نیست ) گمان را می رساند.
... [مشاهده متن کامل]
سوم اینکه آن چیز که برانگیزاننده شک و گمان بد درباره یتان است، مطالب شاذ و بسیار غریب و ناواقعی خودتان است.
سخن امام علی ( ع ) : کسی که خود را دستخوش تهمت قرار می دهد، نباید کسی را که به او گمان بد برده، سرزنش کند.
پس شما سزاوار سرزنش هستید که به خیال خودتان در صدد ایجاد پندار نادرست درباره زبانهای ایرانی وحتا آذری یعنی زبان مادری یا زبان نیاکان بیش از80 میلیون مردم این کشور هستید و حق الناس همه آنها به گردن شماست.
مقبول
شنیدم که شیری بود پرهیزگار و حلال خوار. . . زهر عنف و تریاک لطف درهم ریخته ، مخبری محبوب و منظری مرغوب ، صورتی مقبول. . . در نیستانی وطن داشت. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 217 ) . اتفاقاً کنیزی داشت از چرکس آورده بودند بسیار مقبول و صاحب جمال بود. ( عالم آرای عباسی ) .
شنیدم که شیری بود پرهیزگار و حلال خوار. . . زهر عنف و تریاک لطف درهم ریخته ، مخبری محبوب و منظری مرغوب ، صورتی مقبول. . . در نیستانی وطن داشت. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 217 ) . اتفاقاً کنیزی داشت از چرکس آورده بودند بسیار مقبول و صاحب جمال بود. ( عالم آرای عباسی ) .
جناب ع که ع ادت داری در همه جا با آسمان ریسمان بافتن به هم برای هر واژه یِ ایرانی و آذری که در ترکی وجود دارد یک ریشه عجیب غریبِ پانترکی، جور کنی، دور از ذهن و بعید نیست این همه زحمت فراوان و تلاش طاقت
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
فرسای جنابعالی و دوستانت از سر بیکاری یا تفنن نباشد بلکه جنبه مالی داشته و از سوی جریانهایی خاص هدایت می شود.
درود و سپاس
از دیدگاه ریشه شناسی: خَش=خوش، خوب، درست - اَنگ=مُهر، برچسب، نشانه، پسوندی برای نشان دادن و دارا بودن یک ویژگی - مانند هوشنگ=دارای هوش، فرهنگ= دارای فره و برتری، قشنگ یا خشنگ=دارای خوبی، زیبایی، استحکام، درستی، کامل بودن ( بستگی به منظور گوینده دارد ) در جمله[در را قشنگ ببند] معنی محکم یا درست دارد و زیبایی منظور نیست. یا [من درسم را قشنگ خواندم] که معنی درست و کامل دارد.
... [مشاهده متن کامل]
از دیدگاه تاریخی: در زبانهای ایرانی، واژه های قدیمی که دو حرف بی صدا پشت سر هم داشته باشند بومی همین زبانها هستند و اگر نمونه ای از آنها در ترکی نیز دیده شود، در واقع یکی از همان هزاران واژگانیست که از زبان پیشین مردم آذربایجان ( آذری ) باقیمانده و به زبان کنونی این مردم انتقال یافته است و واژه یِ بیگانه ای برای آنها نیست.
از دیدگاه ریشه شناسی: خَش=خوش، خوب، درست - اَنگ=مُهر، برچسب، نشانه، پسوندی برای نشان دادن و دارا بودن یک ویژگی - مانند هوشنگ=دارای هوش، فرهنگ= دارای فره و برتری، قشنگ یا خشنگ=دارای خوبی، زیبایی، استحکام، درستی، کامل بودن ( بستگی به منظور گوینده دارد ) در جمله[در را قشنگ ببند] معنی محکم یا درست دارد و زیبایی منظور نیست. یا [من درسم را قشنگ خواندم] که معنی درست و کامل دارد.
... [مشاهده متن کامل]
از دیدگاه تاریخی: در زبانهای ایرانی، واژه های قدیمی که دو حرف بی صدا پشت سر هم داشته باشند بومی همین زبانها هستند و اگر نمونه ای از آنها در ترکی نیز دیده شود، در واقع یکی از همان هزاران واژگانیست که از زبان پیشین مردم آذربایجان ( آذری ) باقیمانده و به زبان کنونی این مردم انتقال یافته است و واژه یِ بیگانه ای برای آنها نیست.
خش در پارسی به معنی خوش ، خوشی، خوبی و زیبایی و ریشه خشنگ است
کلمه خشنگ هم که امروز قشنگ گفته میشود از ریشه کلمه پارسی خش و به همین معنی است .
کلمه خشنگ هم که امروز قشنگ گفته میشود از ریشه کلمه پارسی خش و به همین معنی است .
قشنگ از واژه خشنگ است خش با نون نسبت گاف پهلوی و شاید هم خش شنگ باشد
یک پرسش داشتم؛ مگر واژه قشنگ، از وام واژگان جغتای ( ترکی_مغولی ) نیست؟ که برابر پارسی آن زیبا یا خوشگل است!
جمیل، خوشکل، خوشگل، دلپسند، دلربا، رعنا، زیبا، شیک، ظریف، ملوس، ملیح، نازنین، وجیه
در گویش شهرستان بهاباد به معنای خوب و خوب و محکم هم بکار می رود. مثال، شیر آب را قشنگ ببند، مکانیک پیچ را قشنگ محکم کرد.
خشنگ که در عربی قشنگ شده
خشنگ را شروع باستفاده نماییم
خشنگ را شروع باستفاده نماییم
جُهون، در گویش شهرستان بهاباد جوهون به معنای زیبا و قشنگ است و متضاد آن خوار به معنی زشت است. مثال چق این لباس جوهونه.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)