قشقه

لغت نامه دهخدا

قشقه. [ ق َ ق َ / ق ِ ] ( اِ ) تیرگی نشان پیشانی اسب و فارسیان به معنی نشانی که کفار بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره استعمال نمایند. ( آنندراج ) :
مگر حل کرده خورشید شد سیمافروز او
که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد.
ارادت خان واضح ( از آنندراج ).

فرهنگ معین

(قَ قِ یا قَ ) [ ع . قشقة ] (اِ. ) ۱ - تیرگی نشان پیشانی اسب . ۲ - در فارسی : نشانی که کافران بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره .

پیشنهاد کاربران

قَشقَه ( یا قَشقِه هم در بعضی از مناطق گفته می شود ) : در زبان و گویش لری و بختیاری
به انسان و یا حیوان بدشگون، بد یمن، برعکس ، عوضی ، به شخصی که هر کاری را می خواهد انجام دهد از راه صحیح و درست آن عمل نمی کند و هر چه دیگران فرآیند کار را به او گوشزد می کنند، او فرآیند سخت تر و غلط را دنبال می کند و گوشش بدهکار نیست با آنکه معمولاً می داند کارش اشتباه است و از سر کم فهمی لجبازی می کند و با انجام کارهای اشتباه برای خود و دیگران دوباره کاری و دردسر ایجاد می کند، کاری را از همان ابتدا به شکل درست انجام نمی دهد، و در کارهایش دقت و انضباط نیست می گویند فلانی قشقه است/
...
[مشاهده متن کامل]

معمولاً به حیوانات اهلی که کارهای اشتباه می کنند هم گفته می شود مثلاً به الاغی که با تجربه است و بار دارد ولی از کنار دیوار عبور می کنند و بارش به دیوار گیر کرده و میریزد، و یا مسیر خانه را اشتباه می رود و صاحب خود را آزار می دهد میگن الاغ قشقه است یا مثلاً به سگی که برای اهالی صاحب خونه واق واق می کند ولی به بیگانگان واکنش نمی دهد می گویند سگ قشقه است
این کلمه در بعضی از دهات استان مرکزی و شهر ملایر نیز استفاده می شود

بپرس