قشع
لغت نامه دهخدا
قشع. [ ق َ ش ِ ] ( ع ص ) خشک. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || مردی که بر کاری ثابت و پابرجا نباشد. ( اقرب الموارد ). مرد که بر یک روش نپاید. ( منتهی الارب ).
قشع. [ ق ِ ش َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قَشْع است بر غیر قیاس. ( اقرب الموارد ). رجوع به قَشْع شود. || ج ِ قِشْعة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قِشْعة شود.
قشع. [ ق ِ ] ( ع اِ ) خاکروبه حمام. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قَشْع شود. || ابر پراکنده رونده در هوا. ( از اقرب الموارد ).
قشع. [ ق َ ] ( ع مص ) پراکنده کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || دور کردن.( منتهی الارب ): قشعت الریح السحاب ؛ کشفته. النور یقشع الظلام ؛ ای یکشفه. ( اقرب الموارد ). || دوشیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قشعت الدرة؛ یبست اطرافها. ( اقرب الموارد از تاج العروس ). || سبک گردیدن. ( منتهی الارب ). || خشک شدن : قَشِعَ الشی ٔ؛ جف. ( اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
درد بی درمان و این جور معانی اشتباه رو پیج ها و کانال های اینستاگرام و تلگرام ایجاد کردن، این واژه معنیش نمیشه درد بی درمان
کاش یه روزی بیاد ادبیات سمی عاشقانه تو این کشور از بین بره ، چرا فکر می کنید عاشق شدن حتما یک چیز غیرمنطقی/ماورایی و غیرقابل کنترله
کاش یه روزی بیاد ادبیات سمی عاشقانه تو این کشور از بین بره ، چرا فکر می کنید عاشق شدن حتما یک چیز غیرمنطقی/ماورایی و غیرقابل کنترله
دردی که درمان نداره
قَشَعَ = کلمه ای عربی است به معنی جَفَّ و انکمش و ذهب ( جمع شدن و رفتن )
قشع - یقشع ، قشعا - ( فعل )
- قشع القوم : فرقهم ( آن قوم پراکنده شدن )
- قشعت الریح السحاب : کشفته ( باد ابرها را جمع کرد و برد )
... [مشاهده متن کامل]
- قشع النور الظلام : کشفه ، أزاله ( نور آفتاب تاریکی شب را جمع کرد و از بین برد )
در لهجه عرب خمسه استان فارس از این کلمه استفاده می شود با تفاوت این که حرف قاف را به گاف تبدیل می کنند و می گویند؛ گَشَع ، مثلا می گویند گشع الغنم یعنی گوسفندان جمع شدند و از جای خود حرکت کردند و رفتند.
قشع - یقشع ، قشعا - ( فعل )
- قشع القوم : فرقهم ( آن قوم پراکنده شدن )
- قشعت الریح السحاب : کشفته ( باد ابرها را جمع کرد و برد )
... [مشاهده متن کامل]
- قشع النور الظلام : کشفه ، أزاله ( نور آفتاب تاریکی شب را جمع کرد و از بین برد )
در لهجه عرب خمسه استان فارس از این کلمه استفاده می شود با تفاوت این که حرف قاف را به گاف تبدیل می کنند و می گویند؛ گَشَع ، مثلا می گویند گشع الغنم یعنی گوسفندان جمع شدند و از جای خود حرکت کردند و رفتند.
درد بی درمان