قشری
/qeSri/
مترادف قشری: سطحی، ظاهری، خشکه مقدس، خشک، پوستی، لایه ای
برابر پارسی: تهی مغز، نادان، واپسگرا
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
قشری. [ ق ِ ] ( ص نسبی ) نسبت است به قشر. || آنکه تنها به ظواهر قرآن و حدیث و اوامر و نواهی گوش دارد و تأویل و قیاس و امثال آن را در امر دین روا ندارد. و از کلمه ظاهری گاه همین معنی اراده کنند. رجوع به قِشر شود.
قشری. [ ق ُ ش َ ری ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قشیر، چنانکه در کتاب دارقطنی آمده است. ( لباب الانساب ). رجوع به قشیر و قشر [ ق ُ ش َ ] شود.
فرهنگ فارسی
نسبت است به قشیر چنانکه در کتاب دارقطنی آمده است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بدون دقت و تٲمل، سطحی.
مترادف ها
قشری، پوستی، بیرونی، غشایی
پیشنهاد کاربران
مثلا بخش قشری کلیه.