قشره

لغت نامه دهخدا

( قشرة ) قشرة. [ ق ِ رَ ] ( ع اِ ) جلد. ( فهرست مخزن الادویه ). پوست درخت و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قشر. و قشرة اخص از قشر است. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) گوسفند خرد گرداندام گویی گوی چوگان است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) جامه ای که پوشند: خرج فی قشرتین ؛ ثوبین. ( اقرب الموارد ). || قسمی از سلیخه است. ( فهرست مخزن الادویه ).

قشرة. [ ق ُ ش َ رَ ] ( ع اِ )باران که روی زمین را رندد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قُشْره شود. || ( ص ) مشؤوم. ( اقرب الموارد ). بدفال و نامبارک. ( منتهی الارب ).

قشرة. [ ق ُ رَ ] ( ع اِ ) باران که روی زمین را رندد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قُشَرة شود.

فرهنگ فارسی

باران که روی زمین را رندد . بدفال و نامبارک .

پیشنهاد کاربران

بپرس