قشاوه

لغت نامه دهخدا

( قشاوة ) قشاوة. [ ق ُ وَ ] ( ع اِ ) بندآب دراز بر زمین.( منتهی الارب ). بندروغ دراز و پشته دراز. ( ناظم الاطباء ). المسناة المستطیلة فی الارض. ( اقرب الموارد ).

قشاوة. [ ق َ وَ ] ( معرب ، اِ ) معرب کجاوه. ( رحله ابن جبیر ). و لهم ایضاً فی مراکبهم علی الابل قباب تظلهم بدیةالمنظر، عجیبةالشکل ، قد نصبت علی محامل من الاعواد یسمونها القشاوات و هی کالتوابیت المجوفة هی لرکابها کالامهدة للاطفال. ( رحله ابن جبیر ). ج ، قشاوات.

قشاوة. [ ق ُ وَ ] ( اِخ ) آبکی است به نجد. ( منتهی الارب ).

قشاوة. [ ق ُ وَ ] ( اِخ ) جایی است در قسمتهای بالای نجد، و با وقعه ای از وقایع عرب مربوط میباشد. ( از معجم البلدان ). ( یوم... ) جنگی است مر بنی شیبان را بر سلیطبن یربوع ، و آن را یوم نعف سویقة نامند. جریر درباره آن گوید:
بئس الفوارس یوم نعف سویقة
و الخیل علویة علی بسطام.
( از مجمع الامثال میدانی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس