قشام
لغت نامه دهخدا
قشام. [ ق ُ ] ( ع اِ ) باقی مانده بر خوان و جز آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آفتی است که خرمابن را رسد. ( مهذب الاسماء ). || ( اِمص ) بارافتادگی خرمابن قبل ِ برابرشدگی غوره آن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).ان ینتفض النخل قبل استواء بسره. ( اقرب الموارد ).
قشام. [ ق ُ ] ( اِخ ) نام کوهی است. ( از معجم البلدان ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید