قشاره

لغت نامه دهخدا

( قشارة ) قشارة. [ ق ُ رَ ] ( ع اِ ) پوست از درخت بازکرده. ( منتهی الارب ). || آنچه از پوست باز کردن و رندیدن آن برافتد. ( منتهی الارب ). || رندش روده ها و پاره های پوست که از روده هاء خداوند سحج بیرون آید. ( از ذخیره خوارزمشاهی ) : و اسهال که با قشاره بود بیشتری از قروح معده بود... و اگر از روده های برسوئین باشد قشاره باریک و خرد بود و اگر از روده های فروسوئین باشد قشاره غلیظ و بزرگ بود. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

قشارة. [ ق ُ رَ ] ( اِخ ) آبی است از ابوبکربن کلاب. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

آبی است از ابی بکر بن کلاب

پیشنهاد کاربران

بپرس