قسملی

لغت نامه دهخدا

قسملی. [ ق َ م َ لی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قسامله ، و آن قبیله ای است از ازد که به بصره منزل کردندو محله مسکن آنان به نام ایشان خوانده شد و مردم بسیاری از این قبیله شهرت یافته اند. ( لباب الانساب ).

قسملی. [ ق َ م َ لی ی ] ( اِخ ) حرمی بن حفص بن عمر عتکی ، مکنی به ابوعلی. ازمحدثان است. وی از عبدالواحدبن زیاد و خالدبن ابوعثمان روایت کند و محمدبن یحیی ذهلی از او روایت دارد.او به سال 223 هَ. ق. وفات یافت. ( لباب الانساب ).

قسملی. [ ق َ م َ لی ی ] ( اِخ ) عیسی بن سنان ، مکنی به ابوسنان. ازمحدثان است و از قبیله قسامله است که به بصره در محله قسامل سکنی گزید و بدان منسوب گردید. وی از عثمان بن ابوسودة و جز او روایت کند و حمادبن سلمة و عیسی بن یونس و جز آن دو از او روایت دارند. ( اللباب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس