قسقسه

لغت نامه دهخدا

( قسقسة ) قسقسة. [ ق َ ق َ س َ ] ( ع مص ) سرعت و شتاب کردن. || مواظبت داشتن در سیر. ( اقرب الموارد ). || همه شب رفتن. || خو کردن شب رفتن را. ( منتهی الارب ): قسقس لیلَه أجمع؛ اذا لم ینم. ( از تکمله ٔاقرب الموارد ). || خوردن آنچه بر استخوان باشد از گوشت و مغز. || جنبانیدن عصا را. || خواندن ، گویند: قسقس بالکلب ؛ خواند سگ را با گفتن قوس قوس. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

سرعت و شتاب کردن یا مواظبت داشتن در سیر .

پیشنهاد کاربران

بپرس