قسطناس

لغت نامه دهخدا

قسطناس. [ ق ُ طَ ] ( ع اِ ) سنگ طیب سای. ( منتهی الارب ). سنگی که در روی آن بوی خوش سایند. ( ناظم الاطباء ). سنگ عطار که بر آن بوی خوش ساید. ( مهذب الاسماء ). صلائةالطیب. ( اقرب الموارد ). صلایةالطیب. ( المزهر سیوطی ). || درختی است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ریشه این کلمه از قَسْطَنَس است که پس از اشباع به این صورت درآمده است. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). و رجوع به فهرست مخزن الادویه شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس