قسطس

لغت نامه دهخدا

قسطس. [ ق ُ طُ ]( معرب ، اِ ) کست. دوائی است که آن را قسط میگویند، و آن چند نوع میباشد، نوع اول عربی است و آن را قسط بحری خوانند و آن سفید میباشد، و دیگری قسط هندی و آن سیاه میباشد، تلخ است و قسط مرهمان است ، و نوع دیگر قسط رومی است و آن سفید و شیرین میشود، و نوع دیگر هم هست که آن سیاه رنگ است و بوی صبر از آن می آید. بهترین آن سفید و فربه و تازه باشد بعد از آن سیاه و سبک و هندی ، گرم و خشک است در چهارم و سیُم و فایده آن بسیار است. اگر یک درم با شراب افسنتین بخورند گزندگی افعی و عقرب و مجموع گزندگان را نافع است. ( برهان ). رجوع به قُسط شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) قسط .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
«قسطاس» (به کسر قاف و ضم آن بر وزن مقیاس و گاهی هم بر وزن قرآن نیز استعمال شده) به معنای ترازو است، بعضی آن را کلمه ای رومی، و بعضی عربی می دانند، و گاهی گفته می شود: در اصل، مرکب از دو کلمه «قسط» به معنای عدل و «طاس» به معنای کفه ترازو است. و بعضی گفته اند: «قسطاس» ترازوی بزرگ است در حالی که «میزان» به ترازوهای کوچک هم گفته می شود. به هر حال، قسطاس مستقیم ترازوی صحیح و سالمی است که عادلانه وزن کند، بی کم و کاست!

پیشنهاد کاربران

بپرس