قسطانه

لغت نامه دهخدا

( قسطانة ) قسطانة. [ ق ُ ن َ ] ( ع اِ ) قوس قزح. ( اقرب الموارد از لسان ) ( مهذب الاسماء ). رجوع به قسطان و قسطانی و قسطانیة شود.

قسطانة. [ ق ُ ن َ ] ( اِخ ) دهی است میان ری و ساوه. ( منتهی الارب ). این قریه در یک منزلی ری واقع است ، و آن را بستانه خوانند. ( معجم البلدان ). کستانه. ( سمعانی ). دهی است از ری و ساوه ، و جماعتی از محدثان بدان منسوبند. و آن را کشتانه نیز خوانند. ( اللباب ). دهی است در راه ساوه که تا ری یک مرحله فاصله دارد. و بدان کستانه نیز گویند. ( معجم البلدان ).

قسطانة. [ ق ُ ن َ ] ( اِخ ) قلعه ای است به اندلس. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

قلعه ایست باندلس

پیشنهاد کاربران

بپرس