قرینینی

لغت نامه دهخدا

قرینینی. [ ق َ ن َ نی ] ( ص نسبی ) نسبت است به قرینَین. ( منتهی الارب ) ( انساب ). رجوع به قرینین شود.

قرینینی. [ ق َ ن َ نی ] ( اِخ ) ابراهیم بن محصل بن عاصم ، مکنی به ابواسحاق. از محدثان است. وی از سیف بن محمد مرورودی و ابوعلی فقیه و جز ایشان روایت کند، و از او ابومحمد عبداﷲبن یوسف اصفهانی و کاتب روایت دارند. ولادت وی در حدود سال 350 هَ. ق. اتفاق افتاد. ( الانساب سمعانی ).

قرینینی. [ ق َ ن َ نی ] ( اِخ ) ابومظفر محمدبن حسین. از مردم قرینین است ، و آن دهی است در مروشاه جهان. ( منتهی الارب ).

قرینینی. [ ق َ ن َ نی ] ( اِخ ) عبداﷲبن حسین بن احمد قریشی کیانی ، مکنی به ابوالقاسم. از محدثان و از مردم مرو است. وی از ابوغانم احمدبن علی بن حسین کراعی روایت شنیده و ابوالقاسم شیرازی حافظ از او روایت دارد. ( الانساب سمعانی ).

قرینینی. [ ق َ ن َ نی ] ( اِخ ) محمدبن حسن بن احمدبن محمد بن اسحاق مروزی ، مکنی به ابوالمظفر. از فقیهان شافعی است. وی از زاهربن احمد سرخسی و ابوطاهر مخلص و جز ایشان روایت کند و ابوبکر خطیب از او روایت دارد. او در شهرزور در ذی قعده سال 432 هَ. ق. وفات یافت. ( اللباب فی تهذیب الانساب ) ( انساب سمعانی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس